فیک my moon 🌙 پارت ۹
* بعد از ۱۵ دقیقه *
بعد از ۱۵ دقیقه رسیدم به اقامتگاهم تا خواستم برم تو با عالیجناب مواجه شدم......بهش گفتم....
ا/ت : اینجا چیکار میکنی....
جیمین : خوشگذشت....
ا/ت : آره چطور .....
جیمین : فرمانده ی نگهبانان چطور بود......
ا/ت : چه زود خبرا میرسه......
جیمن : هِه ( پوزخند).....
همونطور که داشتم مینشستم گفتم.....
ا/ت : لامصب خیلی خوشتیپو جنتلمن بود.....
هعیییی روزگار..... خوشبحال زنش.....
جیمین : ........(حرصی شده)
ا/ت : چته چرا مثل گوجه قرمزی.....
جیمن : هیچی.....فقط هوا گرمه.....( حرصی)
ا/ت : که اینطور.....
جیمین : با مین هی کاری ند....
قبل از اینکه حرفشو تمام کنه پریدم وسط حرفشو گفتم.....
ا/ت : من با اون کاری ندارم البته به شرطی که
پا رو دمم من نزاره......
جیمین : میدونی اگه مین هی باردار بشه از مقامت خلع میشی و تو میری جای اون....
ا/ت : آره.....
جیمین : الان از من میخوای باور کنم....
که تو هیچ نقش.....
دوباره پریدم وسط حرفشو گفتم......
ا/ت : این مقام انقدر ارزش نداره که به خوام مغزمو برای یکی بی ارزش تر خسته کنم......
میخواست بلندشه که گفتم.....
ا/ت : می...میخوام هنر های رزمی یاد بگیرم....
میشه بهم یاد بدی......
جیمین : نمیتونی.....بانوان دربار حق همچین کاری رو ندارن.....
ا/ت : خیله خوب....پس اگه دوباره اون آقا خوشگله رو دیدم میگم بهم یاد بده.....
جیمین : فردا ساعت ۵ داخل زمین تمرین......
یه تای ابروم رو بردم بالاو گفتم.....
ا/ت : چه زود نظرت عوض شد.....
جیمین : چیه پشیمونی باشه اصلا یاد نمی.....
سریع پریدم وسط حرفشو گفتم....
ا/ت : اصلا...پشیمونی چیه....فردا سر ساعت ۵ حاضرم.....
جیمین : خب من برم پیش مین هی.....
ا/ت : باشه....خوشبگذره.....
جیمین: همین.....
ا/ت : چیزه دیگه ای میخوای بشنوی.....
جیمین : آره.....
ا/ت : چی بگم.....بگم بهش رحم کن...آروم ضربه بزن.... خب چی بگم آخه....
با تعجب گفت.....
جیمین : یعنی نمیخوای حسودی بکنی..... نمیخوای یه کاری کنی که اینجا بمونمو نرم پیش اون....
زیر لب گفتم.....
ا/ت : آخه اون میمون چی داره که من به خوام بهش حسودی هم بکنم......تو هم اینجا بمونی که چی بشه.... میخوای بمونی ور دل من.....
به قیافش نگاه کردم مثل همیشه جدی بود اما تو چشماش خنده موج میزد....خب اون غرور بی صاحابو کنار بزار مثل آدم بخند.....
جیمین : من دیگه برم....
ا/ت : باش....خدافظ...
تا رفت بیرون بلند گفتم......
بعد از ۱۵ دقیقه رسیدم به اقامتگاهم تا خواستم برم تو با عالیجناب مواجه شدم......بهش گفتم....
ا/ت : اینجا چیکار میکنی....
جیمین : خوشگذشت....
ا/ت : آره چطور .....
جیمین : فرمانده ی نگهبانان چطور بود......
ا/ت : چه زود خبرا میرسه......
جیمن : هِه ( پوزخند).....
همونطور که داشتم مینشستم گفتم.....
ا/ت : لامصب خیلی خوشتیپو جنتلمن بود.....
هعیییی روزگار..... خوشبحال زنش.....
جیمین : ........(حرصی شده)
ا/ت : چته چرا مثل گوجه قرمزی.....
جیمن : هیچی.....فقط هوا گرمه.....( حرصی)
ا/ت : که اینطور.....
جیمین : با مین هی کاری ند....
قبل از اینکه حرفشو تمام کنه پریدم وسط حرفشو گفتم.....
ا/ت : من با اون کاری ندارم البته به شرطی که
پا رو دمم من نزاره......
جیمین : میدونی اگه مین هی باردار بشه از مقامت خلع میشی و تو میری جای اون....
ا/ت : آره.....
جیمین : الان از من میخوای باور کنم....
که تو هیچ نقش.....
دوباره پریدم وسط حرفشو گفتم......
ا/ت : این مقام انقدر ارزش نداره که به خوام مغزمو برای یکی بی ارزش تر خسته کنم......
میخواست بلندشه که گفتم.....
ا/ت : می...میخوام هنر های رزمی یاد بگیرم....
میشه بهم یاد بدی......
جیمین : نمیتونی.....بانوان دربار حق همچین کاری رو ندارن.....
ا/ت : خیله خوب....پس اگه دوباره اون آقا خوشگله رو دیدم میگم بهم یاد بده.....
جیمین : فردا ساعت ۵ داخل زمین تمرین......
یه تای ابروم رو بردم بالاو گفتم.....
ا/ت : چه زود نظرت عوض شد.....
جیمین : چیه پشیمونی باشه اصلا یاد نمی.....
سریع پریدم وسط حرفشو گفتم....
ا/ت : اصلا...پشیمونی چیه....فردا سر ساعت ۵ حاضرم.....
جیمین : خب من برم پیش مین هی.....
ا/ت : باشه....خوشبگذره.....
جیمین: همین.....
ا/ت : چیزه دیگه ای میخوای بشنوی.....
جیمین : آره.....
ا/ت : چی بگم.....بگم بهش رحم کن...آروم ضربه بزن.... خب چی بگم آخه....
با تعجب گفت.....
جیمین : یعنی نمیخوای حسودی بکنی..... نمیخوای یه کاری کنی که اینجا بمونمو نرم پیش اون....
زیر لب گفتم.....
ا/ت : آخه اون میمون چی داره که من به خوام بهش حسودی هم بکنم......تو هم اینجا بمونی که چی بشه.... میخوای بمونی ور دل من.....
به قیافش نگاه کردم مثل همیشه جدی بود اما تو چشماش خنده موج میزد....خب اون غرور بی صاحابو کنار بزار مثل آدم بخند.....
جیمین : من دیگه برم....
ا/ت : باش....خدافظ...
تا رفت بیرون بلند گفتم......
۲۲۳.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.