عاشق خیالاتی part 1

نفس:+امید:-ارشیدا:/


+یا خدا چه خبره دعوا شده؟چرا اینجوری دارن دعوا میکنن
/فکر کنم دختر پسره خواهر برادرن
+چرا اینجوری؟ دو نفر به یه گله ادم؟
/نمیدونم
+عه این همون پسرس حسین که اون روز داشت آب میخورد
/اینا کشتن همو تو داری تخمه میخوری؟
+خب چیکار کنم نمیزاری برم دعوا که
دختره که داشت دعوا میکرد:سلام میتونم با گوشیت به مامانم زنگ بزنم؟
+بله ، بیا بگو شمارشونو
دختره:۰۹....
بیب بیب بیب بیب بیب مشترک مورد نظر پاسخ گو نمی باشد لطفا بعدا تماس بگیرید
+عزیزم جواب نمیدن
داداش دختره : وایی دارم میمیرم اوققق
+یهو دیدم کلی خون بالا آورد
به سختی باباش جواب داد و فرستادیمشون خونه

نشسته بودم رو صندلی و داشتم چت میکردم واسه اینکه کسی نبینه بلند شدم و رفتم اونور و دوباره برگشتم دیدم:
+اوییییی چرا جای من نشستی بلند شو


ویو حسین
-خو جاعه دیگه دارم بازی میکنم
+چی بازی میکنی؟
-کالاف

الان میگیره میزنتم دو دقیقه پیشم داشت رفیقشو میزد بزار جا باز کنم بشینه

یهو دیدم نشست رو صندلی پاشو گذاشت رو صندلی و نشست اون بالا

+چیه نگا می‌کنی انتظار نداری که بیام بشینم پیشت؟







◽نظراتتون رو تو کامنتا بهم بگید به زودی پارت بعددد راستی رمان از روی واقعیته