part¹¹
part¹¹
قرار در شرکت 🖇️
سونا:خفه
لونا:.....مگه دروغ میگم
سونا:حرف نزن یه چی بخور
لونا:خو دیگه ایششششش....
لونا:راستی شاید خونه ام نیام میرم خونه ی خودم
سونا:واسه چی....
لونا:تو تازه رل زدی به ته میگم بیاد پیشت
سونا:درسته ولی هنوز باهاش راحت نیستم که بخواد بیاد پیشم
لونا: مطمئنم اونم ازخوداشه...(لبخند شیطانی)
سونا:آخه تو چقدر منحرفی بچه
لونا:بچه خودت....پس به تهیونگ میگم دیگه
سونا:باشه...ولی با تنهایی مشکل نداری
لونا:نه...من دیگه میرم.... خداحافظ
سونا:بای...
لوناویو
رفتم سوار ماشینم شدم داشتم میرفتم داخل که جلوی در ورودی تهیونگ رو دیدم
لونا: سلام
ته:سلام خوبی
لونا:خوبم...میری شرکت ما
ته:اره
لونا:تهیونگ....
ته:بله....
لونا:برو پیش سونا
ته:خو دارم میرم
لونا:منظورم این که این مدتی که من میام اینجا توام میری اونجا بعد از شرکت تو با سونا بری خونه ی ما
ته:چی
لونا:مامانمم نیست منم میرم خونه ی خودم شما راحت باشید(چشمک زد)خوب من دیگه رفتم ماموریتم روانجام دادم تو ام باید قبول کنی
ته:باشه (رفت)
لوناویو
رفتم سمت اتاق کوک در زدم
کوک:بله..بفرمایید
لونا:سلام
کوک:سلام خوبی
لونا:اوهوم....اتاقم کجاست
کوک:اینجا
لونا:جان....اینجا که اتاق توعه
کوک:تا زمانی که اتاقت آماده بشه اینجایی
لونا:باشه....ولی مشکلی نداری(اسکول اگه مشکلی داشت میزاشت بری تو اتاقش)
کوک:نه....
پرش زمانی یک ماه بعد
ویو لونا
تو این یک ماه هنوز اتاقم آماده نشده بود پیش کوک بودم باهاش خیلی صمیمی شدم با هم خیلی خوب کار میکردیم
ویو کوک
واقعا نمی دونم چم شده هر موقع لونا رو میبینم ضربان قلبم میره بالا
ویو لونا
داشتیم کار میکردیم که یهو یه نفر در زد کوک اجازه ی ورود داد یه دختره اومد
سانا:سلام جونگ کوک خوبی(با عشوه)
کوک: سلام
دوباره ویو لونا
ایششششش این دختره کیه.... که همون موقع مامانم زنگ زد مجبور شدم برم بیرون
ویو سانا
ایششش این دختره کیه چرا تو اتاق کوکه برم پیش کوک اصلا ولش کن دختر رو
کوک:اینجا چیکار میکنی(خشک)
سانا:خوب اومدم دیدنت دیگه ازت یه خواهش دارم....میخواستم بگم میشه بهم بکس یاد بدی
کوک:نه(خشک)
سانا:چرا....لطفا....راستی این دختره کیه
کوک:به تو چه
سانا:خوب میخواستم بدونم.....کوک میشه یاد بدی بهم
کوک:خیلی خوب باشه
اسکی ممنوع ❌
قرار در شرکت 🖇️
سونا:خفه
لونا:.....مگه دروغ میگم
سونا:حرف نزن یه چی بخور
لونا:خو دیگه ایششششش....
لونا:راستی شاید خونه ام نیام میرم خونه ی خودم
سونا:واسه چی....
لونا:تو تازه رل زدی به ته میگم بیاد پیشت
سونا:درسته ولی هنوز باهاش راحت نیستم که بخواد بیاد پیشم
لونا: مطمئنم اونم ازخوداشه...(لبخند شیطانی)
سونا:آخه تو چقدر منحرفی بچه
لونا:بچه خودت....پس به تهیونگ میگم دیگه
سونا:باشه...ولی با تنهایی مشکل نداری
لونا:نه...من دیگه میرم.... خداحافظ
سونا:بای...
لوناویو
رفتم سوار ماشینم شدم داشتم میرفتم داخل که جلوی در ورودی تهیونگ رو دیدم
لونا: سلام
ته:سلام خوبی
لونا:خوبم...میری شرکت ما
ته:اره
لونا:تهیونگ....
ته:بله....
لونا:برو پیش سونا
ته:خو دارم میرم
لونا:منظورم این که این مدتی که من میام اینجا توام میری اونجا بعد از شرکت تو با سونا بری خونه ی ما
ته:چی
لونا:مامانمم نیست منم میرم خونه ی خودم شما راحت باشید(چشمک زد)خوب من دیگه رفتم ماموریتم روانجام دادم تو ام باید قبول کنی
ته:باشه (رفت)
لوناویو
رفتم سمت اتاق کوک در زدم
کوک:بله..بفرمایید
لونا:سلام
کوک:سلام خوبی
لونا:اوهوم....اتاقم کجاست
کوک:اینجا
لونا:جان....اینجا که اتاق توعه
کوک:تا زمانی که اتاقت آماده بشه اینجایی
لونا:باشه....ولی مشکلی نداری(اسکول اگه مشکلی داشت میزاشت بری تو اتاقش)
کوک:نه....
پرش زمانی یک ماه بعد
ویو لونا
تو این یک ماه هنوز اتاقم آماده نشده بود پیش کوک بودم باهاش خیلی صمیمی شدم با هم خیلی خوب کار میکردیم
ویو کوک
واقعا نمی دونم چم شده هر موقع لونا رو میبینم ضربان قلبم میره بالا
ویو لونا
داشتیم کار میکردیم که یهو یه نفر در زد کوک اجازه ی ورود داد یه دختره اومد
سانا:سلام جونگ کوک خوبی(با عشوه)
کوک: سلام
دوباره ویو لونا
ایششششش این دختره کیه.... که همون موقع مامانم زنگ زد مجبور شدم برم بیرون
ویو سانا
ایششش این دختره کیه چرا تو اتاق کوکه برم پیش کوک اصلا ولش کن دختر رو
کوک:اینجا چیکار میکنی(خشک)
سانا:خوب اومدم دیدنت دیگه ازت یه خواهش دارم....میخواستم بگم میشه بهم بکس یاد بدی
کوک:نه(خشک)
سانا:چرا....لطفا....راستی این دختره کیه
کوک:به تو چه
سانا:خوب میخواستم بدونم.....کوک میشه یاد بدی بهم
کوک:خیلی خوب باشه
اسکی ممنوع ❌
۴.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.