Part 4 نام فیک : ((فقط یک بار دیگه)) Just one more time
بعد اینکه جیمین تمرینش تموم شد
گفت : تا کی میخوای نگاهم کنی؟
هیچی نگفتم
توی شُک بودم چون اصلا سر و صدایی نکردم که بفهمه پس چطوری فهمید دارم نگاهش میکنم! بعد اومد جلوی در.. و درو بست... !! با خودم گفتم چه بی ادب =/ بعد رفتم پیش بادی گارد... اما دیدم بادی گارد عصبانی و بهم گفت....
بادی گارد : لطفا سوار ماشین بشید...
گفتم : چرااا؟
بادی گارد : گفتم لطفا سوارشید -_-
گفتم : یااااا یادت رفته من کی هستم من رئیس تو اَم پس من خودم میگم کی و کجا و چطور...... فهمیدی؟
بادی گارد : متاسفم اما......پدرتون خواستن
که یهو جیمین اومد بیرون گفت
جیمین : مسئولیتش با من تو کاری نداشته باش
بادی گارد خسته شد و گفت قبوله...
بعد یه 15 دقيقه ______________________
جیمین بهم گفت
جیمین : اگه قرار باشه که هی سَر بادی گارد ها داد بزنی اوضاع خراب میشه پس اخلاق داشته باش
توی دلم گفتم : ببین کیی این حرفو میزنه
خلاصه بعد یه 1 ساعتی رفتم خونه و دیدم پدرم عصبانی هستش و خواهرمم یه گوشه گریه می کنه
با تعجب رفتم پیشه خواهرم بهش گفتم چی شده؟ گفت بابا منو زد.... منم ناراحت شدم رفتم پیش بابام در اتاقش رو زدم و رفتم داخل گفتم چرا..... که یهو خودش گفت : چرا آبجیتو زدم؟ درسته
گفتم : اره
گفت : اون دختر خانوم کارنامهاش رو بجای B+.... +A گرفته
گفتم بخاطر یه کارنامه تا حد مرگ زدیش گفت من مسئول تربیتش هستم پس...... به تو مربوط نیست
.....
فردا صبح...............
گفت : تا کی میخوای نگاهم کنی؟
هیچی نگفتم
توی شُک بودم چون اصلا سر و صدایی نکردم که بفهمه پس چطوری فهمید دارم نگاهش میکنم! بعد اومد جلوی در.. و درو بست... !! با خودم گفتم چه بی ادب =/ بعد رفتم پیش بادی گارد... اما دیدم بادی گارد عصبانی و بهم گفت....
بادی گارد : لطفا سوار ماشین بشید...
گفتم : چرااا؟
بادی گارد : گفتم لطفا سوارشید -_-
گفتم : یااااا یادت رفته من کی هستم من رئیس تو اَم پس من خودم میگم کی و کجا و چطور...... فهمیدی؟
بادی گارد : متاسفم اما......پدرتون خواستن
که یهو جیمین اومد بیرون گفت
جیمین : مسئولیتش با من تو کاری نداشته باش
بادی گارد خسته شد و گفت قبوله...
بعد یه 15 دقيقه ______________________
جیمین بهم گفت
جیمین : اگه قرار باشه که هی سَر بادی گارد ها داد بزنی اوضاع خراب میشه پس اخلاق داشته باش
توی دلم گفتم : ببین کیی این حرفو میزنه
خلاصه بعد یه 1 ساعتی رفتم خونه و دیدم پدرم عصبانی هستش و خواهرمم یه گوشه گریه می کنه
با تعجب رفتم پیشه خواهرم بهش گفتم چی شده؟ گفت بابا منو زد.... منم ناراحت شدم رفتم پیش بابام در اتاقش رو زدم و رفتم داخل گفتم چرا..... که یهو خودش گفت : چرا آبجیتو زدم؟ درسته
گفتم : اره
گفت : اون دختر خانوم کارنامهاش رو بجای B+.... +A گرفته
گفتم بخاطر یه کارنامه تا حد مرگ زدیش گفت من مسئول تربیتش هستم پس...... به تو مربوط نیست
.....
فردا صبح...............
۱۷.۶k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.