U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_¹¹ ^U
ا.ت:«لبخند»
جونگکوک: بریم
ا.ت: اوهوم
جونگکوک ماشین و روشن کرد و راه افتاد سمت بزرگترین پاساژها و مزون های لباس مجلسی و کت و شلوار های مردونه سئول و که بعد چند مین رسیدن جونگکوک ماشین و پارک کرد داخل پارککینگ پاساژ و بعد با ا.ت رفتن داخل پاساژ
فروشنده: خوش اومدید اقای جئون خانم جئون از دیدنتون خوشبختم (پاساژ ماله خانواده ی جئونه )
جونگکوک: ممنون
ا.ت:منم همینطور
جونگکوک: خب من میشینم تو برو لباس انتخواب کن
ا.ت: باش
ا.ت ویو
رفتم و لباس هارو یکی یکی پوشیدم اما جونگکوک هی ردشون میکرد و هی بهونه میاورد هی میگفت پوستت رو سیاه میکنه زیادی بازه خیلی کوتاهه زیادی بلنده قدتو بلند میکنه و.....
دوباره رفتم سمت لباس ها که یه لباس جیگری رنک ساده چشممو گرفت برش داشتم و رفتم داخل اتاق پرو و پوشیدمش به یکی از کارمندا هم گفتم برام یه جفت کفش هم رنگ لباس بیارن خودمو اماده کردم و از اتاق پرو بیرون اومدم
که جونگکوک با دیدنم ماتش برد
ا.ت: چطوره
جونگکوک:....
ا.ت: اوپا.. اوپا
جونگکوک: ها.. چیه
ا.ت: چطور شدم
جونگکوک: خیلی جذاب شدی
ا.ت: پس همینو میخریم
جونگکوک: اوهوم
ا.ت: برم لباسامو عوض کنم
جونگکوک: اوکی
دوباره رفت اتاق پرو و لباس های خودمو پوشیدم و لباس و کفش رو هم فروشنده برامون گذاشت داخل پاکت و بهمون داد پاکت هارو دادیم به بادیگارد تا بزاره داخل ماشین.. جونگکوک حساب کرد و رفتیم یه قسمت دیگه از پاساژ که لباس های مردونه داشت بازم با ورودمون همه بهون تعضیم کردن و خوش امد گفتن تصمیم گرفتم مثل خود جونگکوک سخت گیری کنم ۳۰ دست کت و شلوار انتخاب کردم و بهش دادم و برد داخل پرو تا بپوشه
U^part_¹¹ ^U
ا.ت:«لبخند»
جونگکوک: بریم
ا.ت: اوهوم
جونگکوک ماشین و روشن کرد و راه افتاد سمت بزرگترین پاساژها و مزون های لباس مجلسی و کت و شلوار های مردونه سئول و که بعد چند مین رسیدن جونگکوک ماشین و پارک کرد داخل پارککینگ پاساژ و بعد با ا.ت رفتن داخل پاساژ
فروشنده: خوش اومدید اقای جئون خانم جئون از دیدنتون خوشبختم (پاساژ ماله خانواده ی جئونه )
جونگکوک: ممنون
ا.ت:منم همینطور
جونگکوک: خب من میشینم تو برو لباس انتخواب کن
ا.ت: باش
ا.ت ویو
رفتم و لباس هارو یکی یکی پوشیدم اما جونگکوک هی ردشون میکرد و هی بهونه میاورد هی میگفت پوستت رو سیاه میکنه زیادی بازه خیلی کوتاهه زیادی بلنده قدتو بلند میکنه و.....
دوباره رفتم سمت لباس ها که یه لباس جیگری رنک ساده چشممو گرفت برش داشتم و رفتم داخل اتاق پرو و پوشیدمش به یکی از کارمندا هم گفتم برام یه جفت کفش هم رنگ لباس بیارن خودمو اماده کردم و از اتاق پرو بیرون اومدم
که جونگکوک با دیدنم ماتش برد
ا.ت: چطوره
جونگکوک:....
ا.ت: اوپا.. اوپا
جونگکوک: ها.. چیه
ا.ت: چطور شدم
جونگکوک: خیلی جذاب شدی
ا.ت: پس همینو میخریم
جونگکوک: اوهوم
ا.ت: برم لباسامو عوض کنم
جونگکوک: اوکی
دوباره رفت اتاق پرو و لباس های خودمو پوشیدم و لباس و کفش رو هم فروشنده برامون گذاشت داخل پاکت و بهمون داد پاکت هارو دادیم به بادیگارد تا بزاره داخل ماشین.. جونگکوک حساب کرد و رفتیم یه قسمت دیگه از پاساژ که لباس های مردونه داشت بازم با ورودمون همه بهون تعضیم کردن و خوش امد گفتن تصمیم گرفتم مثل خود جونگکوک سخت گیری کنم ۳۰ دست کت و شلوار انتخاب کردم و بهش دادم و برد داخل پرو تا بپوشه
۱۱.۱k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.