Meeting Again
part③
+تو با سونگ هانولی؟
_هیسسس صداتو بیار پایین
+خجالت نمیکشی با یه دختر شیش سال کوچیکتر از خودت ریختی روهم؟ نچ نچ نچ
_چیه مگه
+بزا به مامان بگم
_در اتاق رو باز کنی باید سنگ قبرتو انتخاب کنی
+ترجیحا سنگ مرمر باشه و اسم قاتل هم کنار اسمم بنویسین
_دختره ی چش سفید.. اگه در اتاق رو باز کنی قول میدم بستنی موردعلاقت رو برات بخرم
+.........
_کیف پرادای ترند امروزی چی؟
اینقدر وسوسهم کرده بود که ناخودآگاه قفل درو باز کردم. با شتاب در اتاق رو باز کرد که در به دیوار کوبیده شد تا حالا ندیده بودم انقدر خشن باشه. اومد به طرفم و تو فاصله ی نیم سانتیم وایستاد
ویو جونگکوک
انقدر عصبی بودم و داغ کرده بودم که کنترلم از دستم خارج شده بود. رفتم نزدیکش و با صدای آروم ولی عصبی گفتم
_هیچ خوشم نمیاد بقیه توی مسائل شخصیم دخالت کنن، یادت نرفته که؟
اشک توی تیله های عسلیش حلقه زد. لباشو بهم فشرد، انقدر مظلوم بهم زل زده بود که قند تو دلم آب شد. سعی کردم صورت عصبانیم رو حفظ کنم. گوشی رو با تندی از دستش کشیدم که با صدای لرزونش گفت
+میتونستی....میتونستی یکم نرم تر باهام رفتار کنی
_خسته شدم بس که باهات نرم رفتار کردم. کی میخوای بزرگ شی ها؟
حالا اون بود که اخم کرده بود، ولی هنوزم میتونستم اشک توی چشماشو ببینم
+بخاطر یه دختر دو روزه داری بعد از یازده سال اینطوری باهام رفتار میکنی؟
_گفتم که خوشم نمیاد بقیه توی کارام دخالت کنن
+من بقیهم؟
_آره(داد)
امیدوارم یادت نرفته باشه که ما خواهر برادرای واقعی نیستیم و هرکاری دلت خواست نمیتونی بکنی. مامان من با بابای تو ازدواج کرده همین ما فرقی با غریبه نداریم..
اینو گفتم و رفتم بیرون از اتاقش. موقع بیرون رفتن طوری در رو محکم بستم که زمین زیر پام لرزید
ویو جیونگ
همین که پاشو از اتاقم گذاشت بیرون یک قطره اشک روی گونه هام ریخت. سریع پاکش کردم چندبار پلک زدم تا جلوی اشکام رو بگیرم
خوب میدونه که آدم کینه ایم، حالا ببین جئون تا عمر دارم نمیبخشمت و نادیدهت میگیرم
لباسامو با یه لباس خواب مشکی عوض کردم. رفتم پشت میزم نشستم و سعی کردم روی طراحیم تمرکز کنم ولی نمیتونستم. حواسم پرت این موضوع شده بوده.
+تو با سونگ هانولی؟
_هیسسس صداتو بیار پایین
+خجالت نمیکشی با یه دختر شیش سال کوچیکتر از خودت ریختی روهم؟ نچ نچ نچ
_چیه مگه
+بزا به مامان بگم
_در اتاق رو باز کنی باید سنگ قبرتو انتخاب کنی
+ترجیحا سنگ مرمر باشه و اسم قاتل هم کنار اسمم بنویسین
_دختره ی چش سفید.. اگه در اتاق رو باز کنی قول میدم بستنی موردعلاقت رو برات بخرم
+.........
_کیف پرادای ترند امروزی چی؟
اینقدر وسوسهم کرده بود که ناخودآگاه قفل درو باز کردم. با شتاب در اتاق رو باز کرد که در به دیوار کوبیده شد تا حالا ندیده بودم انقدر خشن باشه. اومد به طرفم و تو فاصله ی نیم سانتیم وایستاد
ویو جونگکوک
انقدر عصبی بودم و داغ کرده بودم که کنترلم از دستم خارج شده بود. رفتم نزدیکش و با صدای آروم ولی عصبی گفتم
_هیچ خوشم نمیاد بقیه توی مسائل شخصیم دخالت کنن، یادت نرفته که؟
اشک توی تیله های عسلیش حلقه زد. لباشو بهم فشرد، انقدر مظلوم بهم زل زده بود که قند تو دلم آب شد. سعی کردم صورت عصبانیم رو حفظ کنم. گوشی رو با تندی از دستش کشیدم که با صدای لرزونش گفت
+میتونستی....میتونستی یکم نرم تر باهام رفتار کنی
_خسته شدم بس که باهات نرم رفتار کردم. کی میخوای بزرگ شی ها؟
حالا اون بود که اخم کرده بود، ولی هنوزم میتونستم اشک توی چشماشو ببینم
+بخاطر یه دختر دو روزه داری بعد از یازده سال اینطوری باهام رفتار میکنی؟
_گفتم که خوشم نمیاد بقیه توی کارام دخالت کنن
+من بقیهم؟
_آره(داد)
امیدوارم یادت نرفته باشه که ما خواهر برادرای واقعی نیستیم و هرکاری دلت خواست نمیتونی بکنی. مامان من با بابای تو ازدواج کرده همین ما فرقی با غریبه نداریم..
اینو گفتم و رفتم بیرون از اتاقش. موقع بیرون رفتن طوری در رو محکم بستم که زمین زیر پام لرزید
ویو جیونگ
همین که پاشو از اتاقم گذاشت بیرون یک قطره اشک روی گونه هام ریخت. سریع پاکش کردم چندبار پلک زدم تا جلوی اشکام رو بگیرم
خوب میدونه که آدم کینه ایم، حالا ببین جئون تا عمر دارم نمیبخشمت و نادیدهت میگیرم
لباسامو با یه لباس خواب مشکی عوض کردم. رفتم پشت میزم نشستم و سعی کردم روی طراحیم تمرکز کنم ولی نمیتونستم. حواسم پرت این موضوع شده بوده.
۸۶
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.