سناریو بی تی اس
سناریو بی تی اس
وقتی رفتید ایران خونه مامان باباتون و مهمون میاد تا ببیننتون
نامجون: داره کمک مامانت میکنه ظرف برای میوه بیاره که میزنه جهیزیه مامانتو میشکونه
ات: نامجون فرار کن
سوکجین: داره میگرده هندسام تر از خودش توی فامیل نباشه
یونگی: وسط پذیرایی خوابیده بود بعد چهار ساعت صدای یه عالمه آدم بالاسرش اومد یکم سرشو از پتو کشید بیرون دید یه عالمه مهمون اونجاس و تا وقتی که بودن خودشو زد به خواب
جیهوپ: داره به بابا بزرگت از اون دنس های حامله کننده یاد میده
ات: جیهوپ دستم بهت برسههه
جیمین: داشت با یه ظرف موچی میرفت طرف صندلی پیش مهمونا بشینه تا نشست با چیز خورد زمین
تهیونگ: شام تموم شده بود مهمونا رفته بودن میخواستین میزو جمع کنید که دیدی تهیونگ داره میره بیرون
ات: ته کجا میری؟
تهیونگ: مامانت گفت برم به همسایه بغلی بگم بیاد سفره رو جمع کنه 🤣🤣
جونگکوک: داره با برادر زادت که ۳ سالشه خیلی کیوته بازی میکنه بعد در گوشت میگه
کوک: اتی؟؟
ات: جونم
کوک: منم بچه میخوامم
ات: باشه بزار بریم خونه خودمون چشم
کوک: دوباره تو اونجاش عروسی شد
وقتی رفتید ایران خونه مامان باباتون و مهمون میاد تا ببیننتون
نامجون: داره کمک مامانت میکنه ظرف برای میوه بیاره که میزنه جهیزیه مامانتو میشکونه
ات: نامجون فرار کن
سوکجین: داره میگرده هندسام تر از خودش توی فامیل نباشه
یونگی: وسط پذیرایی خوابیده بود بعد چهار ساعت صدای یه عالمه آدم بالاسرش اومد یکم سرشو از پتو کشید بیرون دید یه عالمه مهمون اونجاس و تا وقتی که بودن خودشو زد به خواب
جیهوپ: داره به بابا بزرگت از اون دنس های حامله کننده یاد میده
ات: جیهوپ دستم بهت برسههه
جیمین: داشت با یه ظرف موچی میرفت طرف صندلی پیش مهمونا بشینه تا نشست با چیز خورد زمین
تهیونگ: شام تموم شده بود مهمونا رفته بودن میخواستین میزو جمع کنید که دیدی تهیونگ داره میره بیرون
ات: ته کجا میری؟
تهیونگ: مامانت گفت برم به همسایه بغلی بگم بیاد سفره رو جمع کنه 🤣🤣
جونگکوک: داره با برادر زادت که ۳ سالشه خیلی کیوته بازی میکنه بعد در گوشت میگه
کوک: اتی؟؟
ات: جونم
کوک: منم بچه میخوامم
ات: باشه بزار بریم خونه خودمون چشم
کوک: دوباره تو اونجاش عروسی شد
۶.۳k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.