دوست رویایی p9
رفتیم اماده شدیم (لباس ا/ت و کوک رو براتون میزارم ) و سوار ماشین شدیم
کوک : به تهیونگ زنگ زدی ؟
ا/ت: نه ولی الان زنگ میزنم
مکالمه :
ا/ت: سلام خوبی
ته : سلام اره تو چطوری
ا/ت: منم خوبم مرسی میخواستم بگم که امشب تو و لونا بیاین خونه ی کوک تا دور هم جمع بشیم و یکم خوش بگذرونیم
ته : اوکی فقط ساعت چند ؟
ا/ت: ساعت ۷ خوبه ؟
کوک : نه من تا ساعت ۸ بیرونم بگو ۸و نیم بیان
ا/ت: ۸و نیم
ته : اوکی خدافض
پایان مکالمه
رسیدیم به فروشگاه
(لیست خرید )
۴چیپس
۳نودل
۴ انرژی زا
۲بسته پاپکرن
۱بسته مارشمالوی بزرگ
خریدامون رو کردیم و کوک من رو رسوند خونه
کوک : تا من میام خوراکی هارو توس سینی بچین و نودلارو اماده کن راستی مواظب خودتم باش
ا/ت: اوکی توهم همینطور
کوک : بعد از خداحافظی با ا/ت به سمت طلا فروشی حرکت کردم … این انتخابی بود که قراره زندگیمون رو تغییر بده
فروشنده :سلام اقا میتونم کمکتون کنم ؟
کوک : سلام بله. من برای همسرم یه حلقه ی خیلی خاص میخوام و البته ساده
فروشنده :این چطوره (عکس حلقه رو میزارم )
کوک : بله همین خوبه ممنون
بعد از خریدن حلقه رفتم یه دسته گل لاله گرفتم رفتم خونه و خریدامو توی اتاق گذاشتم که نفهمه
ا/ت: سلاممم بغلش کردم
کوک: سلام خوراکی هارو اماده کردی ؟
ا/ت: اره تازه توی تراس هم چندتا صندلی گذاشتم یکم نورکاریش کردم برای شب نشینی
کوک : خیلی سریع کاراتو انجام دادی. راستی الان دیگه نزدیک هشته حتما رسیدن
زنگ خونه به صدا در اومد و تهیونگ و لونا اومدن و احول پرسی کردیم و نشستیم
منم رفتم خوراکی هارو اوردم
ته اروم به کوک گفت : کی میخوای حلقه رو بهش بدی
کوک : نمیدونم. بنظرت الان خوبه ؟
ته : …….
چیزی برای گفتن ندارم 🦥😂❤️
کوک : به تهیونگ زنگ زدی ؟
ا/ت: نه ولی الان زنگ میزنم
مکالمه :
ا/ت: سلام خوبی
ته : سلام اره تو چطوری
ا/ت: منم خوبم مرسی میخواستم بگم که امشب تو و لونا بیاین خونه ی کوک تا دور هم جمع بشیم و یکم خوش بگذرونیم
ته : اوکی فقط ساعت چند ؟
ا/ت: ساعت ۷ خوبه ؟
کوک : نه من تا ساعت ۸ بیرونم بگو ۸و نیم بیان
ا/ت: ۸و نیم
ته : اوکی خدافض
پایان مکالمه
رسیدیم به فروشگاه
(لیست خرید )
۴چیپس
۳نودل
۴ انرژی زا
۲بسته پاپکرن
۱بسته مارشمالوی بزرگ
خریدامون رو کردیم و کوک من رو رسوند خونه
کوک : تا من میام خوراکی هارو توس سینی بچین و نودلارو اماده کن راستی مواظب خودتم باش
ا/ت: اوکی توهم همینطور
کوک : بعد از خداحافظی با ا/ت به سمت طلا فروشی حرکت کردم … این انتخابی بود که قراره زندگیمون رو تغییر بده
فروشنده :سلام اقا میتونم کمکتون کنم ؟
کوک : سلام بله. من برای همسرم یه حلقه ی خیلی خاص میخوام و البته ساده
فروشنده :این چطوره (عکس حلقه رو میزارم )
کوک : بله همین خوبه ممنون
بعد از خریدن حلقه رفتم یه دسته گل لاله گرفتم رفتم خونه و خریدامو توی اتاق گذاشتم که نفهمه
ا/ت: سلاممم بغلش کردم
کوک: سلام خوراکی هارو اماده کردی ؟
ا/ت: اره تازه توی تراس هم چندتا صندلی گذاشتم یکم نورکاریش کردم برای شب نشینی
کوک : خیلی سریع کاراتو انجام دادی. راستی الان دیگه نزدیک هشته حتما رسیدن
زنگ خونه به صدا در اومد و تهیونگ و لونا اومدن و احول پرسی کردیم و نشستیم
منم رفتم خوراکی هارو اوردم
ته اروم به کوک گفت : کی میخوای حلقه رو بهش بدی
کوک : نمیدونم. بنظرت الان خوبه ؟
ته : …….
چیزی برای گفتن ندارم 🦥😂❤️
۲۶.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.