داستان عشق پنهان تو با باکوگو
های گایز داستان قبلیم از کامیناری بود امروز چند پارتی باکوگو داریم اسمتون اینوزوکی و 16 سالتونع
اینوزوکی ویو:
از خواب بیدار شدم ( تو خوابگاه هستن) رفتم دست و صورتم رو بشورم و برم پایین
وقتی پایین رفتم همه ی چراغا خاموش بود ( عجب کلع ظهر کی چراغا رو خاموش میکنه؟🤔)
کم کم داشتم میترسیدم پس راه افتادم تا کلید برق رو پیدا کنم
دقیقا موقعی. ک میخواستم حرکت کنم همه ی چراغا روشن شد
همه ی بچه های کلاس با ی کیک گُنده جلوم بودن و هم زمان گفتن تولد مبارک اینوزوکی چان از همه تشکر کردم ک موقع کادوها شد برادرم ( اسلاید دو ) ک کادوش رو ب مینا داده بود تا بده ب من رو دیدم خیلی ذوق کردم ک همه ب فکرم هستن ❤❤
کادوشو باز کردم ی هدفون بود با ی عروسک خرسی
ی برادر چهار ده ساله دارم ک اونم واسم عروسک خرگوش گرفته بود
اها یادم رفت بگم من بچه ی سوم خانواده ام من ی خواهر از خودم بزرگ تر دارم ب اسم میانا ( اسلاید چهار) خودمم اسلاید پنج هستم.. میدونم تو داستان خیلی بد کردمتون معذرت میخوام
ادامه:
خواهرمم بهم گوشی هدیه داد ایفون 13 پرومکس ( خو پدصگگگگ ب ما میدادی) همه ی کادو هارو باز کردم ک رسید ب کادوی باکوگو ( دعاهام جواب داد )
باز کردم از بیرون ب جعبه نگاه کنی قلبی بود😌
حالا بازش کردم ی گردنبند طلای پروانه ای و ی دستبند سِت اون ازش تشکر کردم
اما تعجبم بیشتر شد چرا مینا با اینکه بهم کادو نداده خوشحاله؟
ک یهو مینا گفت: اینوزوکی انتظار نداری ک بدون کادو بزارم بری؟
شما: اممممم شاید
مینا: کادوی من اینه همه باهم امروز بریم شهر بازی
کامیناری
اینوزوکی ویو:
از خواب بیدار شدم ( تو خوابگاه هستن) رفتم دست و صورتم رو بشورم و برم پایین
وقتی پایین رفتم همه ی چراغا خاموش بود ( عجب کلع ظهر کی چراغا رو خاموش میکنه؟🤔)
کم کم داشتم میترسیدم پس راه افتادم تا کلید برق رو پیدا کنم
دقیقا موقعی. ک میخواستم حرکت کنم همه ی چراغا روشن شد
همه ی بچه های کلاس با ی کیک گُنده جلوم بودن و هم زمان گفتن تولد مبارک اینوزوکی چان از همه تشکر کردم ک موقع کادوها شد برادرم ( اسلاید دو ) ک کادوش رو ب مینا داده بود تا بده ب من رو دیدم خیلی ذوق کردم ک همه ب فکرم هستن ❤❤
کادوشو باز کردم ی هدفون بود با ی عروسک خرسی
ی برادر چهار ده ساله دارم ک اونم واسم عروسک خرگوش گرفته بود
اها یادم رفت بگم من بچه ی سوم خانواده ام من ی خواهر از خودم بزرگ تر دارم ب اسم میانا ( اسلاید چهار) خودمم اسلاید پنج هستم.. میدونم تو داستان خیلی بد کردمتون معذرت میخوام
ادامه:
خواهرمم بهم گوشی هدیه داد ایفون 13 پرومکس ( خو پدصگگگگ ب ما میدادی) همه ی کادو هارو باز کردم ک رسید ب کادوی باکوگو ( دعاهام جواب داد )
باز کردم از بیرون ب جعبه نگاه کنی قلبی بود😌
حالا بازش کردم ی گردنبند طلای پروانه ای و ی دستبند سِت اون ازش تشکر کردم
اما تعجبم بیشتر شد چرا مینا با اینکه بهم کادو نداده خوشحاله؟
ک یهو مینا گفت: اینوزوکی انتظار نداری ک بدون کادو بزارم بری؟
شما: اممممم شاید
مینا: کادوی من اینه همه باهم امروز بریم شهر بازی
کامیناری
۵.۹k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.