عشق یهوییpart 16
نیکا:خب نه مگه باید چیکارش میکردم
تهیونگ:زن دیوونه
نیکا:خب دیوونه توام
تهیونگ:😒
*ا/ت ویو*
ساعت۸ شب بود خیلی میترسم دیگه باید برم اونجا اره به خدمتکارا گفتم گفتن که:خانوم خطرناکه
گفتم:بخاطر تهیونگ باید برم
*از نظر ادمین*
ا/ت رفت لباس پوشید *لباس رو پارت بعدی میزارم* بعد رفت ارایش کرد و بعد رفت سوار لیموزین مشکی شد وبا بادیگارد ها رفت وقتی رسید بادیگاردا جلو وا/ت هم وسط ایستاد تفنگ گرفتن دستشون رفتن توی اسانسور دم همون خونه بعد ایفون زدن ومنتظر موندن و..
*پایان*
تهیونگ:زن دیوونه
نیکا:خب دیوونه توام
تهیونگ:😒
*ا/ت ویو*
ساعت۸ شب بود خیلی میترسم دیگه باید برم اونجا اره به خدمتکارا گفتم گفتن که:خانوم خطرناکه
گفتم:بخاطر تهیونگ باید برم
*از نظر ادمین*
ا/ت رفت لباس پوشید *لباس رو پارت بعدی میزارم* بعد رفت ارایش کرد و بعد رفت سوار لیموزین مشکی شد وبا بادیگارد ها رفت وقتی رسید بادیگاردا جلو وا/ت هم وسط ایستاد تفنگ گرفتن دستشون رفتن توی اسانسور دم همون خونه بعد ایفون زدن ومنتظر موندن و..
*پایان*
۳.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.