تک پارتی کوک
امرزو قرار بود از عشق زندگیم جدا بشم.
خب من هیچوقت حتی فکر نمیکردم که روزی بخام این کارو بکنم ولی الان!
از طرف تهدیدی که واسم اومده بود مجبور بودم اون کارو کنم وگرنه به کوک اسیب میرسید.
به سمت پارک رفتم و منتظر همون پسر بودم.
همون پسر که باعث تمام این دردسرا بود!
رفتم توی پارک و روی صندلی نشستم که شخصی به سمتم اومد و همون پسر بود.
یونجون.
ازش متنفر بودم.
شاید اگه قبلا باهاش اشنا نمیشدم هیچوقت لازم نبود کوک که بهترین فرد زندگیمه ترک کنم!
به سمتم اومد و کنارم نشست و دستشو دور کمرم انداخت.
از این کار بدم می اومد جز وقتی که کوک انجامش بده!
با حس نکاه های سنگین کسی نگاهم رو به سمت اون نگاه بردم!
اون کوک بود.
بدون توجه به یونجون به سمت کوک رفتم ولی اون زودتر از من راه افتاد به سمت خونه و منم پشت سرش راه می رفتم.
رسیدیم به خونه که داد زد:اینطوری دوستم داشتی؟
اینطوری همه کار واسم میکردی؟
ات:کوک..کوک واستا تو نمیدونی
کوک:ها چیه توضیح بده بگو
تمام قضیه رو براش تعریف کردم
کوک:ات تو میدونی هر کاری کنن نباید از من جدا بشی حتی اگ من بمیرم!
و بغلم کرد!
پایان!
خب من هیچوقت حتی فکر نمیکردم که روزی بخام این کارو بکنم ولی الان!
از طرف تهدیدی که واسم اومده بود مجبور بودم اون کارو کنم وگرنه به کوک اسیب میرسید.
به سمت پارک رفتم و منتظر همون پسر بودم.
همون پسر که باعث تمام این دردسرا بود!
رفتم توی پارک و روی صندلی نشستم که شخصی به سمتم اومد و همون پسر بود.
یونجون.
ازش متنفر بودم.
شاید اگه قبلا باهاش اشنا نمیشدم هیچوقت لازم نبود کوک که بهترین فرد زندگیمه ترک کنم!
به سمتم اومد و کنارم نشست و دستشو دور کمرم انداخت.
از این کار بدم می اومد جز وقتی که کوک انجامش بده!
با حس نکاه های سنگین کسی نگاهم رو به سمت اون نگاه بردم!
اون کوک بود.
بدون توجه به یونجون به سمت کوک رفتم ولی اون زودتر از من راه افتاد به سمت خونه و منم پشت سرش راه می رفتم.
رسیدیم به خونه که داد زد:اینطوری دوستم داشتی؟
اینطوری همه کار واسم میکردی؟
ات:کوک..کوک واستا تو نمیدونی
کوک:ها چیه توضیح بده بگو
تمام قضیه رو براش تعریف کردم
کوک:ات تو میدونی هر کاری کنن نباید از من جدا بشی حتی اگ من بمیرم!
و بغلم کرد!
پایان!
۱۷.۳k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.