پارت ((۱۶)
ویو ا.ت:
همینجوری فرار میکردم
پام دیگه درد میکرد فرار کردم و پشت یه سطل آشغال بزرگی که همه جاش بو میداد قایم شدم
همشون رد شدن به گریه افتاده بودم
ویو راوی:
جیسون برگشت خوابگاه و با دیدن اینکه همه هم کلاسی هاش و معلما و راهنما ایستادن و هی حرف میزنن تعجب کرد
سر جاش وایساد که یه دانش آموز جیغ زد
+: اوووو وایسید دوست ا.ت اینجاست
یکی از معلما پیش جیسون اومد
-: بگو ببینم چرا تا این وقت شب بیرون بودی!!؟؟( داد)
جیسون ترسیده قدمی به عقب برگشت همه سکوت کرده بودن
-: میدونی اگه بلایی سر شما ها بیاد ما باید چیکار کنیم !!!
هوفففف ا.ت پس کجاست؟!
جیسون به ته ته پته افتاده بود
جیسون: م.....من .....خ....وب.....خوب......
که یکدفعه کوک داد کشید
کوک: دِه بگو ببینم ا.ت کجاستتتت( داد)
جیسون: نمیدونم .....
-: چطوری نمیدونی وقتی با تو بیرون بود
جیسون: نمیدونم.... یکدفعه ای گم شد فکر کردم اومده اینجا
جیسون که این حرف و زد تهیونگ زود رفت بیرون و پشتش جونگ کوک و جیمین و معلما رفتن بیرون
جیسون:
هوفففف چرا باید همیشه این دختر توی اولویت باشه
چند تا دختر که همیشه ا.ت رو اذیت میکردن اومدن کنارم
~: هه( پوزخند) میدونم که خودت دوستت و به دیار باقی سپردی
جیسون: برید گمشید
خواستم برم که دستمو گرفت
~: کارتو دوست داشتم فکر کنم باهم بسازیم نه؟(پوزخند)
دستشو با شتاب پس زدم و سمت اتاقم رفتم
راوی:
هر سه تاشون کلافه دنبال ا.ت میگشتن
ا.ت که مطمئن شد رفتن زود از اونجا بیرون اومد
ا.ت:
داشتم میرفتم که جلوم سبز شدن
+: فکر کردی واقعا ولت میکنم بری؟!(پوزخند)
...........
زودتر میخوام این فیک و تموم کنمممم به نظرتون ا.ت به کی برسه؟🗿
همینجوری فرار میکردم
پام دیگه درد میکرد فرار کردم و پشت یه سطل آشغال بزرگی که همه جاش بو میداد قایم شدم
همشون رد شدن به گریه افتاده بودم
ویو راوی:
جیسون برگشت خوابگاه و با دیدن اینکه همه هم کلاسی هاش و معلما و راهنما ایستادن و هی حرف میزنن تعجب کرد
سر جاش وایساد که یه دانش آموز جیغ زد
+: اوووو وایسید دوست ا.ت اینجاست
یکی از معلما پیش جیسون اومد
-: بگو ببینم چرا تا این وقت شب بیرون بودی!!؟؟( داد)
جیسون ترسیده قدمی به عقب برگشت همه سکوت کرده بودن
-: میدونی اگه بلایی سر شما ها بیاد ما باید چیکار کنیم !!!
هوفففف ا.ت پس کجاست؟!
جیسون به ته ته پته افتاده بود
جیسون: م.....من .....خ....وب.....خوب......
که یکدفعه کوک داد کشید
کوک: دِه بگو ببینم ا.ت کجاستتتت( داد)
جیسون: نمیدونم .....
-: چطوری نمیدونی وقتی با تو بیرون بود
جیسون: نمیدونم.... یکدفعه ای گم شد فکر کردم اومده اینجا
جیسون که این حرف و زد تهیونگ زود رفت بیرون و پشتش جونگ کوک و جیمین و معلما رفتن بیرون
جیسون:
هوفففف چرا باید همیشه این دختر توی اولویت باشه
چند تا دختر که همیشه ا.ت رو اذیت میکردن اومدن کنارم
~: هه( پوزخند) میدونم که خودت دوستت و به دیار باقی سپردی
جیسون: برید گمشید
خواستم برم که دستمو گرفت
~: کارتو دوست داشتم فکر کنم باهم بسازیم نه؟(پوزخند)
دستشو با شتاب پس زدم و سمت اتاقم رفتم
راوی:
هر سه تاشون کلافه دنبال ا.ت میگشتن
ا.ت که مطمئن شد رفتن زود از اونجا بیرون اومد
ا.ت:
داشتم میرفتم که جلوم سبز شدن
+: فکر کردی واقعا ولت میکنم بری؟!(پوزخند)
...........
زودتر میخوام این فیک و تموم کنمممم به نظرتون ا.ت به کی برسه؟🗿
۹.۱k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.