اشتباهی عاشق مافیا شدم p11
سوجون رفت طرف سوجون که جیمین سریع پاشد دست سوجونو گرفت
جیمین : به خاطر امکاناتی که در اختیارمون گذاشتین ممنونم و نهایت احترامو براتون قاعلم ولی وقتی حرف امنیت رفیقم میاد وسط نمیتونم خودمو کنترل کنم
سوجون :بهتره رفیقتونو کنترل کنید تا اتفاقی براش نیوفته
تهیونگ که راحت بدون هیچ ری اکشنی نشسته یود نیشخند زد
تهیونگ : میخوای کنترلم کنی برو کنترلمو پیدا کن
سوجون : جدی گفتم اقای کیم
تهیونگ : نمیخوای بری ؟
سوجون :برو بابا
تهیونگ : میگی بابا احساس مسئولیت سرت میکنم
سوجون عصبی شد و بدون حرف رفت
تهیونگ :حال کردی چطوری کم اورد (خنده )
جیمین : تهیونگ چون رفیقمی اینجوری باهاش رفتار کردم وگرنه خیلی رفتارمون مخصوصا رفتار تو زشت بود
تهیونگ: باشه باشه
جیمین : خب بیا پرونده هارو مرتب کنیم
تهیونگ : باشه
...........
ویو ا.ت
بعد اینکه تهیونگ منو رسوند مامان ته و مامانم فقط از عشقو بچه حرف زدن همشم میگفتن چیکار کردین شیطونه میگه بگمااا
تهیونگ کجایی بیای منو از دست اینا نجات بدی همینطوری داشتم با خودم حرف میزم که میا زنگ زد (اسم دوست صمیمی ا.تو که با کوک رفت و یادم نمیاد فک کنین اسمش میا عه )
ا.ت سریع جواب داد
میا : سلااام جوجه
ا.ت : سلاام خدا میدونه با زنگ زدنت چقدر کمکم کردی
میا : چرا ( خنده )
ا.ت : بعدا میگم کجایی ؟
میا : با کوک اومدیم خرید
ا.ت : اوووو باشه پس خوش بگذره
میا : عزیزم خوش میگذره
ا.ت : پرو(خنده ) خدافظ
قطع کردم
داشتم الکی تو گوشی میچرخیدم که مامان اینا دوباره سوالاشونو شروع نکنن
که تهیونگ زنگ زد
ا.ت : سلام تهیونگ
تهیونگ : تهیونگ ؟
ا.ت : نمیخوای که جلوی مامان اینا بهت بگم(عصبانی )
تهیونگ : باشه (خنده ) راستی دارم میام دنبالت
ا.ت : بیا بیا
تهیونگ : انگار بیب دوست داره زود تر بیاد پیش ددیش
ا.ت : اوهوم
تهیونگ : اومدم
ویو تهیونگ
داشتم با سرعت رانندگی میکردم یه ماشین با سرعت میومد جلوم که ........
جیمین : به خاطر امکاناتی که در اختیارمون گذاشتین ممنونم و نهایت احترامو براتون قاعلم ولی وقتی حرف امنیت رفیقم میاد وسط نمیتونم خودمو کنترل کنم
سوجون :بهتره رفیقتونو کنترل کنید تا اتفاقی براش نیوفته
تهیونگ که راحت بدون هیچ ری اکشنی نشسته یود نیشخند زد
تهیونگ : میخوای کنترلم کنی برو کنترلمو پیدا کن
سوجون : جدی گفتم اقای کیم
تهیونگ : نمیخوای بری ؟
سوجون :برو بابا
تهیونگ : میگی بابا احساس مسئولیت سرت میکنم
سوجون عصبی شد و بدون حرف رفت
تهیونگ :حال کردی چطوری کم اورد (خنده )
جیمین : تهیونگ چون رفیقمی اینجوری باهاش رفتار کردم وگرنه خیلی رفتارمون مخصوصا رفتار تو زشت بود
تهیونگ: باشه باشه
جیمین : خب بیا پرونده هارو مرتب کنیم
تهیونگ : باشه
...........
ویو ا.ت
بعد اینکه تهیونگ منو رسوند مامان ته و مامانم فقط از عشقو بچه حرف زدن همشم میگفتن چیکار کردین شیطونه میگه بگمااا
تهیونگ کجایی بیای منو از دست اینا نجات بدی همینطوری داشتم با خودم حرف میزم که میا زنگ زد (اسم دوست صمیمی ا.تو که با کوک رفت و یادم نمیاد فک کنین اسمش میا عه )
ا.ت سریع جواب داد
میا : سلااام جوجه
ا.ت : سلاام خدا میدونه با زنگ زدنت چقدر کمکم کردی
میا : چرا ( خنده )
ا.ت : بعدا میگم کجایی ؟
میا : با کوک اومدیم خرید
ا.ت : اوووو باشه پس خوش بگذره
میا : عزیزم خوش میگذره
ا.ت : پرو(خنده ) خدافظ
قطع کردم
داشتم الکی تو گوشی میچرخیدم که مامان اینا دوباره سوالاشونو شروع نکنن
که تهیونگ زنگ زد
ا.ت : سلام تهیونگ
تهیونگ : تهیونگ ؟
ا.ت : نمیخوای که جلوی مامان اینا بهت بگم(عصبانی )
تهیونگ : باشه (خنده ) راستی دارم میام دنبالت
ا.ت : بیا بیا
تهیونگ : انگار بیب دوست داره زود تر بیاد پیش ددیش
ا.ت : اوهوم
تهیونگ : اومدم
ویو تهیونگ
داشتم با سرعت رانندگی میکردم یه ماشین با سرعت میومد جلوم که ........
۶.۲k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.