چن پارتی جیمین پارت: ۱۵
بغلم کردو گف
_واقعا ممنونم
این پارک جیمین بود واقعا، روحی چیزی تسخیرش نکرده بود
خشکم زده یود حرکتی نمیکردم
سه جین: ب ب ببینم خودتی روح کسی رفته تو بدنت چرا اینجوری شدی
اینو که گفتم از بغلش دراووردم و گفت
_هی مگه چیکار کردم؟
سه جین: عجیب غریب شدی
جیمین: خوبیم بهت نیومده
دستاشو کرد تو جیبش کردو ی نگا به اطراف کردو گفت
_ولی واقعا چیکار کردی مامان، بابام خیلی سخت پسندن ولی یکاری کردی که اصن عاشقت شدن
سه جین: مگه همینو نمیخواستی، خب دیگه من میرم کارمون هم تموم شد دیگه
جیمین: نه اتفاقا تازه شروع شده مامان بابام عاشقت شدن و بازم باید نقش زوجا رو بازی کنیم
سه جین: یعنی چی
جیمین: اوم بیب یعنی تو هنوزم باید دوست دخترم باشی(پوزخند)
اخه این چه بدبختیی بود که خودمو درگیرش کردم از اولم نباید قبول میکردم
سه جین: مگه قرار نبود فقط یه شام ساده باشه
جیمین: نه تو تا یه مدت باید بیبی گرل من باشی
اه کش داری کشیدمو گفتم
_خو مگه ادم قحطیه
جیمین: این صداها چیه از خودت درمیاری
سه جین: خیلی منحرفی
جیمین: فردام ی مهمونی هست ولی به احتمال زیاد اون دختره ی وحشی هم باشه
سه جین: پس نمیام نمیشه
جیمین:چرا انقد ازون میترسی
سه جین: نمیترسم البته منم جای هانا بودم ازینکه اون با کسی که براش قلدری کرده باشه عصبانی میشم
جیمین: حالا هر چی الکی گفتم ی مهمونیه خانوادگیه
سه جین: 😐
**
1هفته بعد
تو این 1هفته هانا چیزی نفهمیدو این نقش بازی کردن ماهم ادامه داشت ولی این نقش بازی کردن باعث شده بود ی حسایی به اون عوضی پیدا کنم قبلنم ی همچین حسی بهش داشتم ولی الان بیشتر شده بود میشه گفت عاشقش شده بودم
_واقعا ممنونم
این پارک جیمین بود واقعا، روحی چیزی تسخیرش نکرده بود
خشکم زده یود حرکتی نمیکردم
سه جین: ب ب ببینم خودتی روح کسی رفته تو بدنت چرا اینجوری شدی
اینو که گفتم از بغلش دراووردم و گفت
_هی مگه چیکار کردم؟
سه جین: عجیب غریب شدی
جیمین: خوبیم بهت نیومده
دستاشو کرد تو جیبش کردو ی نگا به اطراف کردو گفت
_ولی واقعا چیکار کردی مامان، بابام خیلی سخت پسندن ولی یکاری کردی که اصن عاشقت شدن
سه جین: مگه همینو نمیخواستی، خب دیگه من میرم کارمون هم تموم شد دیگه
جیمین: نه اتفاقا تازه شروع شده مامان بابام عاشقت شدن و بازم باید نقش زوجا رو بازی کنیم
سه جین: یعنی چی
جیمین: اوم بیب یعنی تو هنوزم باید دوست دخترم باشی(پوزخند)
اخه این چه بدبختیی بود که خودمو درگیرش کردم از اولم نباید قبول میکردم
سه جین: مگه قرار نبود فقط یه شام ساده باشه
جیمین: نه تو تا یه مدت باید بیبی گرل من باشی
اه کش داری کشیدمو گفتم
_خو مگه ادم قحطیه
جیمین: این صداها چیه از خودت درمیاری
سه جین: خیلی منحرفی
جیمین: فردام ی مهمونی هست ولی به احتمال زیاد اون دختره ی وحشی هم باشه
سه جین: پس نمیام نمیشه
جیمین:چرا انقد ازون میترسی
سه جین: نمیترسم البته منم جای هانا بودم ازینکه اون با کسی که براش قلدری کرده باشه عصبانی میشم
جیمین: حالا هر چی الکی گفتم ی مهمونیه خانوادگیه
سه جین: 😐
**
1هفته بعد
تو این 1هفته هانا چیزی نفهمیدو این نقش بازی کردن ماهم ادامه داشت ولی این نقش بازی کردن باعث شده بود ی حسایی به اون عوضی پیدا کنم قبلنم ی همچین حسی بهش داشتم ولی الان بیشتر شده بود میشه گفت عاشقش شده بودم
۱۳.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.