گیتار مشکی
Part 15
بخش دوم
+نگران نباش. ما مجبورت نمیکنیم که باهامون دوست باشی! نمیخوام فکر کنی مجبوری پس از همین الآن دلیل دعوت کردنت به اینجا رو بهت میگم تا اگه دوست داشتی بیای داخل خونه و اگه هم نه بتونی بری... راستش... منو نامجون آدم شناسای خوبی هستیم و توهم به راحتی اگه بخوای میشه درونت رو شناخت. داخل اولین دیدار آدم خوب و دل پاکی به نظر میومدی اما قیافه ی سردت آدمو به شک مینداخت. وقتی زنگ تفریح به هوسوک گفتی که دست از تظاهر برداره چون فقط به خودش اینجوری آسیب میزنه و ممکنه کاملا احساساتش رو فراموش کنه... کاملا به من و نامجون ثابت شد که فکرمون راجبت اشتباه نبوده... دلمون میخواست که جزوی از اکیپمون بشی پس بهت پیشنهاد دادیم که امروزو اینجا بیای تا همو بیشتر بشناسیم... تو بیشتر درمورد ما بدونی و ما بیشتر درمود تو... انتخواب باخودته... میخوای وارد خونه شی و بعد از شناخت بیشتری راجب ما تصمیت رو بگیری یا اینکه همین اول کار دوستی با مارو بخاطر تفاوت سطحی زیاد رد میکنی؟
با حرفاش توی فکر فرو رفتم... پس همچین آدمایی بودن! اوففففف! من آدمی نیستم که آشنایی با آدمای مختلف رو رد کنم... اگه رد کنم ولی آدمای واقعا خوبی باشن اونوقت... فکر کنم...
لبخندم رو که بخاطر افکارم از بین رفته بود رو دوباره مهمون لب هام کردم و تصمیمم رو اعلام کردم.
_قبول! اول میشناسمتون و بعدش تصمیم میگرم وارد اکیپتون بشم یا نه!
خندید. کنار رفت تا وارد خونه بشم.
+پس وارد شو یونگی شی!... .
سلاممممممم. به به! بلاخره میرای گشادتون پارت گذاشت! دست بزنیدددددد!
خب خب انشالله اگه خدا بخدا فردا هم گشادی رو کنار میزارم و پارت ۵ لیتل لیدی رو میزارممممم... دوباره دست بزینید لطفااااااا!
از طرف میرای گشاددددد با عشق♡
بخش دوم
+نگران نباش. ما مجبورت نمیکنیم که باهامون دوست باشی! نمیخوام فکر کنی مجبوری پس از همین الآن دلیل دعوت کردنت به اینجا رو بهت میگم تا اگه دوست داشتی بیای داخل خونه و اگه هم نه بتونی بری... راستش... منو نامجون آدم شناسای خوبی هستیم و توهم به راحتی اگه بخوای میشه درونت رو شناخت. داخل اولین دیدار آدم خوب و دل پاکی به نظر میومدی اما قیافه ی سردت آدمو به شک مینداخت. وقتی زنگ تفریح به هوسوک گفتی که دست از تظاهر برداره چون فقط به خودش اینجوری آسیب میزنه و ممکنه کاملا احساساتش رو فراموش کنه... کاملا به من و نامجون ثابت شد که فکرمون راجبت اشتباه نبوده... دلمون میخواست که جزوی از اکیپمون بشی پس بهت پیشنهاد دادیم که امروزو اینجا بیای تا همو بیشتر بشناسیم... تو بیشتر درمورد ما بدونی و ما بیشتر درمود تو... انتخواب باخودته... میخوای وارد خونه شی و بعد از شناخت بیشتری راجب ما تصمیت رو بگیری یا اینکه همین اول کار دوستی با مارو بخاطر تفاوت سطحی زیاد رد میکنی؟
با حرفاش توی فکر فرو رفتم... پس همچین آدمایی بودن! اوففففف! من آدمی نیستم که آشنایی با آدمای مختلف رو رد کنم... اگه رد کنم ولی آدمای واقعا خوبی باشن اونوقت... فکر کنم...
لبخندم رو که بخاطر افکارم از بین رفته بود رو دوباره مهمون لب هام کردم و تصمیمم رو اعلام کردم.
_قبول! اول میشناسمتون و بعدش تصمیم میگرم وارد اکیپتون بشم یا نه!
خندید. کنار رفت تا وارد خونه بشم.
+پس وارد شو یونگی شی!... .
سلاممممممم. به به! بلاخره میرای گشادتون پارت گذاشت! دست بزنیدددددد!
خب خب انشالله اگه خدا بخدا فردا هم گشادی رو کنار میزارم و پارت ۵ لیتل لیدی رو میزارممممم... دوباره دست بزینید لطفااااااا!
از طرف میرای گشاددددد با عشق♡
۵.۷k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.