*پارت آخر*
شخص سوم :
ا.ت داشت با دستاش صورت یونگیو نوازش میکرد . ولی یونگی
خوابالو تر از این حرفا بود و با این لماسا بیدار نمیشد . ا.ت که دید
بیدار نمیشه شروع به بوسیدنش کرد یونگی اروم چشاشو باز کرد .
+صبح بخیر پیشی
-صبح بخیر اول صبحی شیطون شدی
+اوهوم خیلی
-دلت کارای بد میخواد؟
+اوهوم
یونگی یهو روش خیمه زد و لباشو گذاشت رو لبای ا.ت . خواست
لباس ا.ت رو در بیاره که یهو.....
صدای گریه بچه از اتاق در اومد . ا.ت سریع از جاش پرید و رفت تو
اتاق بچه . میدونست بدجور گشنشه پس اروم لباسشو بالا زد و مشغول
شیر دادن بهش شد . یونگی با لبخند به اون صحنه خیره بود .
-آه پیشی کوچولو چی میشد وایمیسادی من اول میخوردم بعد تو
میخوردی
+یااااا یونگی گشنشه
-نخیرم اصال هم اینطور نیست هر وقت ما شیطون میشیم اینجوری میکنه از الان تو رو از من گرفته
ا.ت خندید : حسود
بعد چند دقیقه بچه خوابید و یونگی هم اونو ازش گرفت پیشونی اون
کوچولو رو بوسید و گذاشتش رو تخت بعد هم ا.ت رو بغل کرد و
سمت اتاق خودشون رفت....
ا.ت داشت با دستاش صورت یونگیو نوازش میکرد . ولی یونگی
خوابالو تر از این حرفا بود و با این لماسا بیدار نمیشد . ا.ت که دید
بیدار نمیشه شروع به بوسیدنش کرد یونگی اروم چشاشو باز کرد .
+صبح بخیر پیشی
-صبح بخیر اول صبحی شیطون شدی
+اوهوم خیلی
-دلت کارای بد میخواد؟
+اوهوم
یونگی یهو روش خیمه زد و لباشو گذاشت رو لبای ا.ت . خواست
لباس ا.ت رو در بیاره که یهو.....
صدای گریه بچه از اتاق در اومد . ا.ت سریع از جاش پرید و رفت تو
اتاق بچه . میدونست بدجور گشنشه پس اروم لباسشو بالا زد و مشغول
شیر دادن بهش شد . یونگی با لبخند به اون صحنه خیره بود .
-آه پیشی کوچولو چی میشد وایمیسادی من اول میخوردم بعد تو
میخوردی
+یااااا یونگی گشنشه
-نخیرم اصال هم اینطور نیست هر وقت ما شیطون میشیم اینجوری میکنه از الان تو رو از من گرفته
ا.ت خندید : حسود
بعد چند دقیقه بچه خوابید و یونگی هم اونو ازش گرفت پیشونی اون
کوچولو رو بوسید و گذاشتش رو تخت بعد هم ا.ت رو بغل کرد و
سمت اتاق خودشون رفت....
۵۵.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.