فیک ٢
فیک ٢
دختری به اسمه لایلا(۴۴سالش هست
که در عمق دریا زندگی میکنه اون دختره ملکه ویکتوریا هست مادره اون به لقبه مادره دریا هست
پری ها عمر زیادی داره
و بشدت زیبا هستن قشنگ میتونن گوله مردم بزنن اما پری ها حق بیرون رفتن از آب رو ندارن
........
امروز یه روی طوفانی بود
دخترک عاشقه بارون بود او به دونه اجازه مادرش روی سطح آب میاد
امروز هم به سطح آب رفت
وقتی رسید با دیدنه موجودی که روی آب شناور هست تعجب کرد آروم به سمته موجودی رفت حتی اسمش هم نمیدونی پدرش به او گفته هیچ وقت دست به چیزای که نمیشناسه نزنه
ولی اون گوش نکرد
ولی با دیدنه موجود یه جوری شد اون موجود شبیه به خودش بود ولی پا داشت
لالیا دختری باهوش بود و فضول یه بار پدرش داشته درمورده انسانا صحبت میکرده لالیا کنجکاوی میکنه و گوش میده
لالیا سریع فهمید که این یه انسان هست
انسان ها نمیتونن داخلع ای نفس بکشن پس تصمیم گرفت به سمت خوشکی بره
ولی پسرک به هوا نیاز داشت
دخترک با یه حرکت پسرک رو بوسید و یه حباب درست کرد روی صورتش
اینطوری راحت تر میتونست ببرتش به سمت خوشکی
دختر شروع کرد به شنا کردن دسته پسرک گرفت محکم و رفت
یه چند ساعتی شده بود که دخترک داشت شما میکرد دیگه خسته شده بود به سطح آب رسید نگاهی به اطراف کرد
به دیدنه جنگل خوشحال شد
باز شروع کرد به شنا کرد
بعد از پنج میل رسید پسرک به سمته خوشکی بود و خودش هم داخلع آب موند تا پسرک بیدار بشه
چند دقیقه گذشت اما بیدار نشد دخترک مجبور خودشو کشان کشان به سمت پسرک بره وقتی رسید
شروع کرد به تنفس دهان به دهان داد
بعد دو دقیقه پسرک شروع کرد به بالا آرودن آب
وقتی سرحال شد نگاهی به اطراف کرد با دیدنه دختر که جلوش هست تعجب کرد یعنی اون دختر اونو نجات داد
پسرک هنوز با خبر نشد بود که دخترک یه پری دریایی هست
دخترک گفت
لایلا :حالت خوبه
کوک:بانوی زیبا شما منو نجات دادین
لایلا:بله دیدم داخلع آب افتاده بودین منم نجاتتون دادم
کوک:خیلی از کمک شما ممنونم شما چونه منو نجات دادین
میخوابن یه چایی مهمونتون کنم
لایلا :چایی چی ؟؟
کوک:بانوی...
لایلا:اسمم لایلا
کوک:چه اسمه زیبایی دارین خانمه لایلا یعنی شما تا حالا چایی نخوردین
لایلا:ن
لایلا:من باید ....هههههههههه(جیغ
دختری به اسمه لایلا(۴۴سالش هست
که در عمق دریا زندگی میکنه اون دختره ملکه ویکتوریا هست مادره اون به لقبه مادره دریا هست
پری ها عمر زیادی داره
و بشدت زیبا هستن قشنگ میتونن گوله مردم بزنن اما پری ها حق بیرون رفتن از آب رو ندارن
........
امروز یه روی طوفانی بود
دخترک عاشقه بارون بود او به دونه اجازه مادرش روی سطح آب میاد
امروز هم به سطح آب رفت
وقتی رسید با دیدنه موجودی که روی آب شناور هست تعجب کرد آروم به سمته موجودی رفت حتی اسمش هم نمیدونی پدرش به او گفته هیچ وقت دست به چیزای که نمیشناسه نزنه
ولی اون گوش نکرد
ولی با دیدنه موجود یه جوری شد اون موجود شبیه به خودش بود ولی پا داشت
لالیا دختری باهوش بود و فضول یه بار پدرش داشته درمورده انسانا صحبت میکرده لالیا کنجکاوی میکنه و گوش میده
لالیا سریع فهمید که این یه انسان هست
انسان ها نمیتونن داخلع ای نفس بکشن پس تصمیم گرفت به سمت خوشکی بره
ولی پسرک به هوا نیاز داشت
دخترک با یه حرکت پسرک رو بوسید و یه حباب درست کرد روی صورتش
اینطوری راحت تر میتونست ببرتش به سمت خوشکی
دختر شروع کرد به شنا کردن دسته پسرک گرفت محکم و رفت
یه چند ساعتی شده بود که دخترک داشت شما میکرد دیگه خسته شده بود به سطح آب رسید نگاهی به اطراف کرد
به دیدنه جنگل خوشحال شد
باز شروع کرد به شنا کرد
بعد از پنج میل رسید پسرک به سمته خوشکی بود و خودش هم داخلع آب موند تا پسرک بیدار بشه
چند دقیقه گذشت اما بیدار نشد دخترک مجبور خودشو کشان کشان به سمت پسرک بره وقتی رسید
شروع کرد به تنفس دهان به دهان داد
بعد دو دقیقه پسرک شروع کرد به بالا آرودن آب
وقتی سرحال شد نگاهی به اطراف کرد با دیدنه دختر که جلوش هست تعجب کرد یعنی اون دختر اونو نجات داد
پسرک هنوز با خبر نشد بود که دخترک یه پری دریایی هست
دخترک گفت
لایلا :حالت خوبه
کوک:بانوی زیبا شما منو نجات دادین
لایلا:بله دیدم داخلع آب افتاده بودین منم نجاتتون دادم
کوک:خیلی از کمک شما ممنونم شما چونه منو نجات دادین
میخوابن یه چایی مهمونتون کنم
لایلا :چایی چی ؟؟
کوک:بانوی...
لایلا:اسمم لایلا
کوک:چه اسمه زیبایی دارین خانمه لایلا یعنی شما تا حالا چایی نخوردین
لایلا:ن
لایلا:من باید ....هههههههههه(جیغ
۲۱.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.