part 176
#part_176
#فرار
منو از خودش جدا کرد معلوم بود ترسیده اونم فهمید که اروم نمیشم به این راحتی بزار بفهمه بدتر از این با استرس اشکامو پاک کرد
- اخه چرا اینهمه بیتابی میکنی قشنگم ؟؟ نیکا ؟
داشتم بین اون حال خرابم دنبال جواب میگشتم که یهو از پشت کشیده شدم تو ب*غ*ل یکی دیگه با این تفاوت که اغوشش خیلی بزرگتر بود و ناخوداگاه ارومم کرد تعجب کرده بودم و دستام ناخواگاه دور کمرش حلقه شد ارسلان بود به خودش فشارم میداد و موهامو نوازش میکرد انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود ارامش به معنای واقعی کلمه ولی کتی جون اروم و با خجالت ازش جدا شدمو برگشتم سمت کتی جون ولی اونجا نبود چه ابرو ریزی ای شد دوباره به حالت اول برگشتم و چشمام تو یه جفت چشم قهوه ای گره خورد اب دهنمو قورت دادم و فقط نگاش کردم آغوشش بازم معجزه کرده بود برای اولین بار ترسیدم از مردی که جلوم بود ترسیدم چون میدونستم دارم بهش عادت میکنم به اغوشش دارم عادت میکنم اره دارم عادت میکنم
*****
(ارسلان)
از دیشب داشتم خود خوری میکردم واقعا نمیدونم این احساس مالکیتم از کجا اومده که احساس میکنم این
دختر تخس و شیطون فقط مال منه بازم بهش زور گفتم و تو ذهنش بد اخلاق و زور گو جلوه دادم گقتم حق نداره حرفی از شریک جدیدم بزنه ..... رضا فلاحی!
پسر باهوش و خوبی بود و بهتره بگم قیافش بدم نبود تو این زمان کم نظرمو به خودش جلب کرده بود ولی از دیشب حس بدی نسبت بهش دارم خشم تو نگاهش وقتی که نیکارو لمس میکردم عصبیم میکرد وقتی نیکا گفت قبلا باهاش دوست بوده دلم میخواست سرش داد بزنم و بگم خفه شو ولی خب کارم احمقانه بود احساس میکنم دارم زیادی به خودم و رفتارم در مقابل نیکا ازادی میدم هیچوقت تا این حد حساس نشده بودم از دیشب با خودم قرار گذاشتم نسبت بهش بیتفاوت باشم اصلا دوست نداشتم گذشته ها تکرار بشن ولی بازم شکست خوردم من ..... ارسلان کاشی از خودم شکست خوردم امروز وقتی خیره شدم تو چشمای معصومش که پر ترس و شک بود نتونستم کاری بکنم واسه اولین بار عجز و حس کردم
#فرار
منو از خودش جدا کرد معلوم بود ترسیده اونم فهمید که اروم نمیشم به این راحتی بزار بفهمه بدتر از این با استرس اشکامو پاک کرد
- اخه چرا اینهمه بیتابی میکنی قشنگم ؟؟ نیکا ؟
داشتم بین اون حال خرابم دنبال جواب میگشتم که یهو از پشت کشیده شدم تو ب*غ*ل یکی دیگه با این تفاوت که اغوشش خیلی بزرگتر بود و ناخوداگاه ارومم کرد تعجب کرده بودم و دستام ناخواگاه دور کمرش حلقه شد ارسلان بود به خودش فشارم میداد و موهامو نوازش میکرد انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود ارامش به معنای واقعی کلمه ولی کتی جون اروم و با خجالت ازش جدا شدمو برگشتم سمت کتی جون ولی اونجا نبود چه ابرو ریزی ای شد دوباره به حالت اول برگشتم و چشمام تو یه جفت چشم قهوه ای گره خورد اب دهنمو قورت دادم و فقط نگاش کردم آغوشش بازم معجزه کرده بود برای اولین بار ترسیدم از مردی که جلوم بود ترسیدم چون میدونستم دارم بهش عادت میکنم به اغوشش دارم عادت میکنم اره دارم عادت میکنم
*****
(ارسلان)
از دیشب داشتم خود خوری میکردم واقعا نمیدونم این احساس مالکیتم از کجا اومده که احساس میکنم این
دختر تخس و شیطون فقط مال منه بازم بهش زور گفتم و تو ذهنش بد اخلاق و زور گو جلوه دادم گقتم حق نداره حرفی از شریک جدیدم بزنه ..... رضا فلاحی!
پسر باهوش و خوبی بود و بهتره بگم قیافش بدم نبود تو این زمان کم نظرمو به خودش جلب کرده بود ولی از دیشب حس بدی نسبت بهش دارم خشم تو نگاهش وقتی که نیکارو لمس میکردم عصبیم میکرد وقتی نیکا گفت قبلا باهاش دوست بوده دلم میخواست سرش داد بزنم و بگم خفه شو ولی خب کارم احمقانه بود احساس میکنم دارم زیادی به خودم و رفتارم در مقابل نیکا ازادی میدم هیچوقت تا این حد حساس نشده بودم از دیشب با خودم قرار گذاشتم نسبت بهش بیتفاوت باشم اصلا دوست نداشتم گذشته ها تکرار بشن ولی بازم شکست خوردم من ..... ارسلان کاشی از خودم شکست خوردم امروز وقتی خیره شدم تو چشمای معصومش که پر ترس و شک بود نتونستم کاری بکنم واسه اولین بار عجز و حس کردم
۲.۳k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.