پارت اول
*نیکی
با شنیدن سر و صداي بیرون فهمیدم که مامان شیفتش تموم شده واز بیمارستان برگشته و مادرجون(مامانِ
مامانم)هم داره باهاش حرف میزنه..یه نگاه به ساعت انداختم که دیدم عقربه ها روي 45:7 صبح وایسادن باز
نسبت به پریروز یکم زودتر اومد از جام بلند شدم و رفتم پایین
_سلام مامان جونم خسته نباشی
مامان:سلام دخترم مرسی توچرا الان بیدار شدي؟زود نیست؟
_دیگه گفتم بیام پایین چه خبر؟
مامان:سلامتی خبري نیست
_اومم مامان میخواستم راجع به موضوعی باهات حرف بزنم الان وقت داري؟
مامان:آره عزیزم بگو
_آخر هفته نامزدي شیواست منم که دعوتم شاید برم تا صبح نیام اشکالی که نداره؟
مامان:معلومه که اشکال داره تا صبح بمونی اونجا چیکار؟
_مامان!!لطفا.. من بچه نیستم..هفته ي دیگه 20 سالم میشه از پس خودم بر میام
مامان:ببین نیکی ما قبلا هم راجع به این موضوع که تو میخواي شبو بیرون خونه بمونی حرف زدیم و منم قبلا
مخالفتمو بهت گفتم پس دیگه دلیلی نیست که انقد اصرار کنی شبو بیرون از خونه باشی درسته که ما خارج از
ایران زندگی میکنیم ولی این دلیل نمیشه که تو همه چیو زیر پا بزاري باید یه حد و حدود هایی رو رعایت کنی
میدونی که اینا رو قبلا هم به...
_آره آره میدونم اینا رو قبلت هم گفتی ولی مامان من تا حالا ازت چیزي خواستم؟؟فقط این خواستمو بر آورده
کن لطفا
مامان:نیکی من الان یکم خستم میشه بعدا حرف بزنیم؟
_نه همین الان حرف بزنیم من خسته شدم انقدر روي این قضیه پافشاري کردم.. لطفا مامان بزار برم..
مامان:حالا که انقد اصرار میکنی تا دو هفته قبل از ساعت 9 شب خونه اي..
چی؟؟؟9شب؟ولی این عادلانه نیست
با شنیدن سر و صداي بیرون فهمیدم که مامان شیفتش تموم شده واز بیمارستان برگشته و مادرجون(مامانِ
مامانم)هم داره باهاش حرف میزنه..یه نگاه به ساعت انداختم که دیدم عقربه ها روي 45:7 صبح وایسادن باز
نسبت به پریروز یکم زودتر اومد از جام بلند شدم و رفتم پایین
_سلام مامان جونم خسته نباشی
مامان:سلام دخترم مرسی توچرا الان بیدار شدي؟زود نیست؟
_دیگه گفتم بیام پایین چه خبر؟
مامان:سلامتی خبري نیست
_اومم مامان میخواستم راجع به موضوعی باهات حرف بزنم الان وقت داري؟
مامان:آره عزیزم بگو
_آخر هفته نامزدي شیواست منم که دعوتم شاید برم تا صبح نیام اشکالی که نداره؟
مامان:معلومه که اشکال داره تا صبح بمونی اونجا چیکار؟
_مامان!!لطفا.. من بچه نیستم..هفته ي دیگه 20 سالم میشه از پس خودم بر میام
مامان:ببین نیکی ما قبلا هم راجع به این موضوع که تو میخواي شبو بیرون خونه بمونی حرف زدیم و منم قبلا
مخالفتمو بهت گفتم پس دیگه دلیلی نیست که انقد اصرار کنی شبو بیرون از خونه باشی درسته که ما خارج از
ایران زندگی میکنیم ولی این دلیل نمیشه که تو همه چیو زیر پا بزاري باید یه حد و حدود هایی رو رعایت کنی
میدونی که اینا رو قبلا هم به...
_آره آره میدونم اینا رو قبلت هم گفتی ولی مامان من تا حالا ازت چیزي خواستم؟؟فقط این خواستمو بر آورده
کن لطفا
مامان:نیکی من الان یکم خستم میشه بعدا حرف بزنیم؟
_نه همین الان حرف بزنیم من خسته شدم انقدر روي این قضیه پافشاري کردم.. لطفا مامان بزار برم..
مامان:حالا که انقد اصرار میکنی تا دو هفته قبل از ساعت 9 شب خونه اي..
چی؟؟؟9شب؟ولی این عادلانه نیست
۱۹.۹k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.