پارت سوم 💌🪄
پارت سوم 💌🪄
( راز بزرگ )
+ : وقتی که خوردم زمین پام خیلی خون ریزی کرده بود و نمیتونستم بلندشم، دیدم از رو به رو یه پسر قد بلند و آشنا داره میاد، یه تیپ و قیافه ی خوبی داشت، اومد پیشم بهم گفت :
_ : کمک میخوای دختر کوچولو
+ : امم نه خیلی ممنون،خودم حلش میکنم
_: دستتو بده به من بلند شو
+ : اهم، نه ممنون خودم بلند میشم
_: گفتم که دستتو بده به من
+ : امم ، باشه ( دستمو گرفت و بلندم کرد ) گفتم: ممنون از کمکتون خداحافظ. ( رفتم داروخانه تا دارو بگیرم، دارو هارو گرفتم و با عجله و دوییدن رفتم بیمارستان. ) پسره رو تو راه دیدم اما بیخیالش شدم و به راهم ادامه دادم.
_: مثل اینکه خیلی عجله داری، حیف که با ماشینم نیومدم وگرنه میرسوندمت
+ : نیازی نیست، ممنون
_: هر طور که راحتی
-
+ : رسیدم بیمارستان و از نگهبان ها خاستم که برم اتاق 67 ( اتاق داداشم منظورمه ) ، رفتم اتاق 67 اتاق خالی بودو من خیلی نگران شدم ، سریع رفتم پیش نگهبان ، ازش پرسیدم : داداشم کجاست؟
گفت : داداشت...
پایان پارت سوم🪄
( راز بزرگ )
+ : وقتی که خوردم زمین پام خیلی خون ریزی کرده بود و نمیتونستم بلندشم، دیدم از رو به رو یه پسر قد بلند و آشنا داره میاد، یه تیپ و قیافه ی خوبی داشت، اومد پیشم بهم گفت :
_ : کمک میخوای دختر کوچولو
+ : امم نه خیلی ممنون،خودم حلش میکنم
_: دستتو بده به من بلند شو
+ : اهم، نه ممنون خودم بلند میشم
_: گفتم که دستتو بده به من
+ : امم ، باشه ( دستمو گرفت و بلندم کرد ) گفتم: ممنون از کمکتون خداحافظ. ( رفتم داروخانه تا دارو بگیرم، دارو هارو گرفتم و با عجله و دوییدن رفتم بیمارستان. ) پسره رو تو راه دیدم اما بیخیالش شدم و به راهم ادامه دادم.
_: مثل اینکه خیلی عجله داری، حیف که با ماشینم نیومدم وگرنه میرسوندمت
+ : نیازی نیست، ممنون
_: هر طور که راحتی
-
+ : رسیدم بیمارستان و از نگهبان ها خاستم که برم اتاق 67 ( اتاق داداشم منظورمه ) ، رفتم اتاق 67 اتاق خالی بودو من خیلی نگران شدم ، سریع رفتم پیش نگهبان ، ازش پرسیدم : داداشم کجاست؟
گفت : داداشت...
پایان پارت سوم🪄
۱۸۹
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.