به تناسخ آمده ای
به تناسخ آمده ای
باری دگر
تا روحی روی به جان شمع
زادمُرد پروانه ای ویرانه آمده ام
با اندکی دیوانگی
طواف شعله ات خواهم کرد
بال ها سوخته اند تن ها سوز
شمع روشن ازلی نامعقول
آغوش گرم یا مخدوش درد؟
بوی تعفن شب پره ای شیداتر
بال ها سوخته اند سوز ها مرگ
بوی تعفن می آید
شلعه ای بوسه زدم
و اشکُ زار ها ریخته شمع
در احتراق شب پره ای دیوانه
بال ها سوخته اند
اه با کدامین بال دورت بگردم ؟
مرا بنگر نه بوی تعفن را
با کدامين قلب عاشقانه حصارت گیرم؟
مرا بنگر نه نگار بی روح بالم را
مرا بنگر ؛ دیدی آخرش برایت مردم؟ سوخت جانم؟
مرا بنگر با باد رقصیده ام ؛شیدا تر، دورت گشته ام .کعبه ی من مرا ببین ،مسکوت نمان،اه ول کن گریه را به درک که نگاری هیچ است بال من، من را نگاه کن با عشق بوسیدن را یاد بگیر،بی آغوش و بی عشق و بی قلب ؛
پروانه بار میستایمت،
"دخترک عاشق"
۱۵ دی چهارصدو سه
برای تو#بادام_ ظالم من
باری دگر
تا روحی روی به جان شمع
زادمُرد پروانه ای ویرانه آمده ام
با اندکی دیوانگی
طواف شعله ات خواهم کرد
بال ها سوخته اند تن ها سوز
شمع روشن ازلی نامعقول
آغوش گرم یا مخدوش درد؟
بوی تعفن شب پره ای شیداتر
بال ها سوخته اند سوز ها مرگ
بوی تعفن می آید
شلعه ای بوسه زدم
و اشکُ زار ها ریخته شمع
در احتراق شب پره ای دیوانه
بال ها سوخته اند
اه با کدامین بال دورت بگردم ؟
مرا بنگر نه بوی تعفن را
با کدامين قلب عاشقانه حصارت گیرم؟
مرا بنگر نه نگار بی روح بالم را
مرا بنگر ؛ دیدی آخرش برایت مردم؟ سوخت جانم؟
مرا بنگر با باد رقصیده ام ؛شیدا تر، دورت گشته ام .کعبه ی من مرا ببین ،مسکوت نمان،اه ول کن گریه را به درک که نگاری هیچ است بال من، من را نگاه کن با عشق بوسیدن را یاد بگیر،بی آغوش و بی عشق و بی قلب ؛
پروانه بار میستایمت،
"دخترک عاشق"
۱۵ دی چهارصدو سه
برای تو#بادام_ ظالم من
۴۹۳
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.