عشق و نفرت پارت ۴
ات:ارباب گفته بودید که وقتی برگشتید بیام پیشتون
(وایی چرا این انقدر مس.تههه مگه چقدر نوشیده(
کوک:کاملا مست بودم یادم نبود چیکارش داشتم ولی الان تنها چیزی که میدیدم بدم تح.ریک کنندش بود
کوک: نتونستم تحمل کنم به سختی بلند شدم
رفتم سمتش
ات:ارباب چیکار میکنید؟
کوک :فکر نکنم ارباب کلمه مناسبی باشه
هرچی من جلوتر میرفتم اون عقب تر میرفت
ات:نمیدونم چش بود هی داشت نزدیکم میشد رفتم عقب که یهو خوردم به دیوار فاصلمون تقریبا چند سانت بود
کوک:تا خواست حرف بزنه لبمو گذاشتم رو لبش و آروم میمکیدم
ات:یدفعه شروع کرد به بوسیدنم سعی کردم هلش بدم آنا نتونستم
کوک: داشت هلم میداد طعم خونو که تو دهنم حس کردم ازش جدا شدم
ات خودت میدونی حتی اگه الان همراهی نکنی این اتفاق بالاخره میوفته پس بهتره خودتم ازش لذت ببری
ات:تقریبا تحریک شده بودم دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم
اما ارباب
کوک:ارباب؟ مطمئنی؟
لباسشو دادم پایین و رفتم سراغ ترقوه هاش و گردنش شروع کردم به کیس مارک گذاشتم
ات:دیگه نتونستم تحمل کنم ناله خفیفی کردم
کوک:همینه بیب
ات:کیس مارک هاش دردناک تر میشد و ناله های منم بلند تر ولی میخواستم کنترل کنم
کوک:همینطوری که داشتم کیس مارک میذاشتم از پشت زیپ لباسشو باز کردم و لباس زیرش رو هم در آوردم
ات:کوک لطفا اینکارو نکن من باکرم
کوک:تو آخرش مال منی پس فرقی نداره
بردمش رو تخت دستاشو برم بالای سرش و با دستام دستاشو گرفتم
کل بدنشو با دستام لمس میکردم و این خیلی تحر.یکش کرده بود
دستمو بردم داخل لباس زیرش و پوصیشو ماساژ دادم
ات:خیلی تحر.یک شده بودم صدام در نمیومد به غیر از ناله کردن کار دیگه ای نمیتونستم انجام بدم
کوک:خیلی آروم دوتا انگشتمو کردم داخلش تا جا باز کنه
ات:عاحح لطفااا
کوک:همینه از ناله هات خوشم میاد
دیکمو در آوردم و کردم تو پوصیش پردشو زدم
مث اینکه دیگه باکره نیسی بیب پس الان دیگه ترسی نداریم
ات:کوککک تو تووو چیکار کردیییی
کوک:آروم باش چیزی نیست
شروع کردم به ضربه زدن
بعد چند راند
دیکمو در آوردم مجفتمون کام کردیم
ات:عاحح عو.ضی ازت متنفرممممم
این حرف و زدم و نفهمیدم چی شد چشمام سیاهی رفت
کوک:ات.. اتتتتت چیشدییی
(ات غش کرده )
کوک:لباسامونو تنمون کردم و به اجوما گفتم دکتر رو خبر کنه
بعد چند مین دکتر رسید
کوک:آقای دکتر ایشون چشه؟
دکتر :به خاطر قلبشه انگار دوباره بهش استرس وارد شده چیزی نیست زیاد نگران نباشید سرمی که بهش وصل کردم توش آرامبخش هم داره زود به هوش میاد فقط بعد از به هوش اومدنش باید حواستون بهش باشه
کوک:باشه ممنون
ات:آروم آروم چشمامو باز کردم دیدم کوک بالا سرمه
کوک:بالاخره به هوش اومدی
ات:باهاش حرفی نزدم حای نمیخواستم تو چشماش نگاه کنم اون عوضی دخترونگیمو گرفت
کوک:قهری؟
ات:....
کوک:باشه فکر کنم بهتره تنهات بزارم
اجومااا لطفا حواست به ات باشه
کوک:رفتم تو اتاقم بعد اون اتفاق کلا مس.تی از سرم پریده بود
فردا صبح
ات:بیدار شدم دلم خیلی درد میکرد
صدای در اومدم
ات:بفرمایید تو
جیمین : ات فهمیدم دیشب چه اتفاقی افتاده ببخشید که نتونستم ازت مراقبت کنم
ات:مهم نیست فقط میشه چند وقت تنهام بزارید
جیمین :باشه پس به کوک هم میگم زیاد سمتت نیاد
من میرم اگه کاری داشتی صدام کن
ات:باشه ممنون
اینم پارت ۴ حمایت کنید دیگه
(وایی چرا این انقدر مس.تههه مگه چقدر نوشیده(
کوک:کاملا مست بودم یادم نبود چیکارش داشتم ولی الان تنها چیزی که میدیدم بدم تح.ریک کنندش بود
کوک: نتونستم تحمل کنم به سختی بلند شدم
رفتم سمتش
ات:ارباب چیکار میکنید؟
کوک :فکر نکنم ارباب کلمه مناسبی باشه
هرچی من جلوتر میرفتم اون عقب تر میرفت
ات:نمیدونم چش بود هی داشت نزدیکم میشد رفتم عقب که یهو خوردم به دیوار فاصلمون تقریبا چند سانت بود
کوک:تا خواست حرف بزنه لبمو گذاشتم رو لبش و آروم میمکیدم
ات:یدفعه شروع کرد به بوسیدنم سعی کردم هلش بدم آنا نتونستم
کوک: داشت هلم میداد طعم خونو که تو دهنم حس کردم ازش جدا شدم
ات خودت میدونی حتی اگه الان همراهی نکنی این اتفاق بالاخره میوفته پس بهتره خودتم ازش لذت ببری
ات:تقریبا تحریک شده بودم دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم
اما ارباب
کوک:ارباب؟ مطمئنی؟
لباسشو دادم پایین و رفتم سراغ ترقوه هاش و گردنش شروع کردم به کیس مارک گذاشتم
ات:دیگه نتونستم تحمل کنم ناله خفیفی کردم
کوک:همینه بیب
ات:کیس مارک هاش دردناک تر میشد و ناله های منم بلند تر ولی میخواستم کنترل کنم
کوک:همینطوری که داشتم کیس مارک میذاشتم از پشت زیپ لباسشو باز کردم و لباس زیرش رو هم در آوردم
ات:کوک لطفا اینکارو نکن من باکرم
کوک:تو آخرش مال منی پس فرقی نداره
بردمش رو تخت دستاشو برم بالای سرش و با دستام دستاشو گرفتم
کل بدنشو با دستام لمس میکردم و این خیلی تحر.یکش کرده بود
دستمو بردم داخل لباس زیرش و پوصیشو ماساژ دادم
ات:خیلی تحر.یک شده بودم صدام در نمیومد به غیر از ناله کردن کار دیگه ای نمیتونستم انجام بدم
کوک:خیلی آروم دوتا انگشتمو کردم داخلش تا جا باز کنه
ات:عاحح لطفااا
کوک:همینه از ناله هات خوشم میاد
دیکمو در آوردم و کردم تو پوصیش پردشو زدم
مث اینکه دیگه باکره نیسی بیب پس الان دیگه ترسی نداریم
ات:کوککک تو تووو چیکار کردیییی
کوک:آروم باش چیزی نیست
شروع کردم به ضربه زدن
بعد چند راند
دیکمو در آوردم مجفتمون کام کردیم
ات:عاحح عو.ضی ازت متنفرممممم
این حرف و زدم و نفهمیدم چی شد چشمام سیاهی رفت
کوک:ات.. اتتتتت چیشدییی
(ات غش کرده )
کوک:لباسامونو تنمون کردم و به اجوما گفتم دکتر رو خبر کنه
بعد چند مین دکتر رسید
کوک:آقای دکتر ایشون چشه؟
دکتر :به خاطر قلبشه انگار دوباره بهش استرس وارد شده چیزی نیست زیاد نگران نباشید سرمی که بهش وصل کردم توش آرامبخش هم داره زود به هوش میاد فقط بعد از به هوش اومدنش باید حواستون بهش باشه
کوک:باشه ممنون
ات:آروم آروم چشمامو باز کردم دیدم کوک بالا سرمه
کوک:بالاخره به هوش اومدی
ات:باهاش حرفی نزدم حای نمیخواستم تو چشماش نگاه کنم اون عوضی دخترونگیمو گرفت
کوک:قهری؟
ات:....
کوک:باشه فکر کنم بهتره تنهات بزارم
اجومااا لطفا حواست به ات باشه
کوک:رفتم تو اتاقم بعد اون اتفاق کلا مس.تی از سرم پریده بود
فردا صبح
ات:بیدار شدم دلم خیلی درد میکرد
صدای در اومدم
ات:بفرمایید تو
جیمین : ات فهمیدم دیشب چه اتفاقی افتاده ببخشید که نتونستم ازت مراقبت کنم
ات:مهم نیست فقط میشه چند وقت تنهام بزارید
جیمین :باشه پس به کوک هم میگم زیاد سمتت نیاد
من میرم اگه کاری داشتی صدام کن
ات:باشه ممنون
اینم پارت ۴ حمایت کنید دیگه
۲.۷k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.