پارت 9
#پرنسس_من
#P9
دیدم ا/ت نیست و پنجره بازه...دویدم سمت پنجره به همه جا نگاه کردم و رفتم پایین و همه جای عمارت رو گشتم ولی هیجا نبود احساس میکردم دارم منفجر میشم
+ا/تتتت(فریاد)
رفتم حیاط و سوار ماشینم شدم و رو به افرادهام کردم
+تا فردا ا/ت رو پیدا میکنید وگرنه همتونو میکشم فهمیدید؟ (عربده)
%چشم قربان(با ترس)
سوار ماشین شدم و کل شهر رو میگشتم یعنی کجا رفته این دختر بعد چند ساعت دیگه خسته شدم و جلوی یه پارک جنگلی ماشینو پارک کردم و پیاده شدم و روی یه صندلی نشستم و یه نخ از سیگارمو برداشتم و روشنش کردم و یه پک عمیق کشیدم
گوشیو برداشتم و زنگ زدم به تهیونگ که بعد چند بوق گوشیو برداشت
؟ به به آقای جئون
چی؟ این صدای جونگ هه است؟ ناپدری ا/ت؟
+تهیونگ کجاست عوضی(پشت گوشی داد میزنه)
؟ گوشیم رفت مستر
+گفتم تهیونگ کجاست
؟ فکر کنم هردوتاشون دارن جون میدن
با حرفش قلبم افتاد ا/ت هم اونجا بود؟ یعنی میخواد چه گوهی بخوره
+ولشون کن وگرنه با دستای خودم میکشمت
؟ جئون خشن میشود
+آخه من باهات شوخی دارم پیرمرد حرومزاده؟ (عربده)
یهو گوشی قطع شد...خونم به جوش آمده بود این عوضی کیه که گوشیو روی من قطع میکنه بلند شدم سریع سوار ماشینم شدم و به فیلیکس زنگ زدم
$سلام داداش
+یه شماره میفرستم همین الان مکانشو برام هک میکنی زود
$ حداقل یه سلامی میدادی
+وقت ندارم زود
گوشیو قطع کردم و شماره تهیونگ رو فرستادم
{ویو ا/ت}
از عمارت جونگکوک فرار کردم که داشتم قدم میزدم که تهیونگ رو دیدم باهاش درمورد همه چیز حرف زدم که گفت برم بستنی بخرم بیام رفت منم توی پارک نشسته بودم که با دستمالی روی دهنم نفس عمیقی کشیدم و سیاهی...
با احساس یه چیز گرم روی کمرم با جیغ به هوش آمدم توی یه اتاق تاریک بودم که با زنجیر آویزون بودم که به سمت راستم نگاه کردم دیدم تهیونگ هم اینجاست...که یهو یه صدای آشنایی رو از پشتم حس کردم
؟ به به دختر قشنگ بابایی هم به هوش امد
_ع..عوضی
؟ دو روز تو عمارت جئون بودی زبون در اوردی؟
_به ت..تو ربطی نداره دلقک حرومزاده(داد)
دیدم رفت طرف یه کمد و یه شلاق و یه چاقو برداشت و آمد سمتم و یه شلاق بهم زد که جیغ بلندی کشیدم
_دست از سرم بردار مرتیکه روانی(با گریه و جیغ)
؟ آره جیغ بکش تا پرنس رویاهات بیاد نجاتت بده..(نیشخند)
_صداتو ببر عوضی
چاقو رو روی شکم ا/ت میکشه که جیغ و گریه های ا/ت بیشتر میشه..
#P9
دیدم ا/ت نیست و پنجره بازه...دویدم سمت پنجره به همه جا نگاه کردم و رفتم پایین و همه جای عمارت رو گشتم ولی هیجا نبود احساس میکردم دارم منفجر میشم
+ا/تتتت(فریاد)
رفتم حیاط و سوار ماشینم شدم و رو به افرادهام کردم
+تا فردا ا/ت رو پیدا میکنید وگرنه همتونو میکشم فهمیدید؟ (عربده)
%چشم قربان(با ترس)
سوار ماشین شدم و کل شهر رو میگشتم یعنی کجا رفته این دختر بعد چند ساعت دیگه خسته شدم و جلوی یه پارک جنگلی ماشینو پارک کردم و پیاده شدم و روی یه صندلی نشستم و یه نخ از سیگارمو برداشتم و روشنش کردم و یه پک عمیق کشیدم
گوشیو برداشتم و زنگ زدم به تهیونگ که بعد چند بوق گوشیو برداشت
؟ به به آقای جئون
چی؟ این صدای جونگ هه است؟ ناپدری ا/ت؟
+تهیونگ کجاست عوضی(پشت گوشی داد میزنه)
؟ گوشیم رفت مستر
+گفتم تهیونگ کجاست
؟ فکر کنم هردوتاشون دارن جون میدن
با حرفش قلبم افتاد ا/ت هم اونجا بود؟ یعنی میخواد چه گوهی بخوره
+ولشون کن وگرنه با دستای خودم میکشمت
؟ جئون خشن میشود
+آخه من باهات شوخی دارم پیرمرد حرومزاده؟ (عربده)
یهو گوشی قطع شد...خونم به جوش آمده بود این عوضی کیه که گوشیو روی من قطع میکنه بلند شدم سریع سوار ماشینم شدم و به فیلیکس زنگ زدم
$سلام داداش
+یه شماره میفرستم همین الان مکانشو برام هک میکنی زود
$ حداقل یه سلامی میدادی
+وقت ندارم زود
گوشیو قطع کردم و شماره تهیونگ رو فرستادم
{ویو ا/ت}
از عمارت جونگکوک فرار کردم که داشتم قدم میزدم که تهیونگ رو دیدم باهاش درمورد همه چیز حرف زدم که گفت برم بستنی بخرم بیام رفت منم توی پارک نشسته بودم که با دستمالی روی دهنم نفس عمیقی کشیدم و سیاهی...
با احساس یه چیز گرم روی کمرم با جیغ به هوش آمدم توی یه اتاق تاریک بودم که با زنجیر آویزون بودم که به سمت راستم نگاه کردم دیدم تهیونگ هم اینجاست...که یهو یه صدای آشنایی رو از پشتم حس کردم
؟ به به دختر قشنگ بابایی هم به هوش امد
_ع..عوضی
؟ دو روز تو عمارت جئون بودی زبون در اوردی؟
_به ت..تو ربطی نداره دلقک حرومزاده(داد)
دیدم رفت طرف یه کمد و یه شلاق و یه چاقو برداشت و آمد سمتم و یه شلاق بهم زد که جیغ بلندی کشیدم
_دست از سرم بردار مرتیکه روانی(با گریه و جیغ)
؟ آره جیغ بکش تا پرنس رویاهات بیاد نجاتت بده..(نیشخند)
_صداتو ببر عوضی
چاقو رو روی شکم ا/ت میکشه که جیغ و گریه های ا/ت بیشتر میشه..
۴.۶k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.