رمان عشق مثلث پارت ۲۴
ولی بعدش فهمیدی که مین سو هستش تو اسلاید دوم
&بزار بهت کمک کنم (خیلی آروم)
+باش
#جیمین
داشتم اتاقارو چک میکردم که با چیزی که دیدم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم رفتم پیششون مین سو رو از سوجین جدا کردم
&چته
_من باید بگم شما چتونه
&جیمین من و سوجین
+مین سووو
_نه بزار حرفشو بزنه تو سوجین چی؟بگو دیگه؟
&من و سوجین همو دوست داریم..و البته داشتیم
_سوجین راست میگه
&راست میگم چرا باید دروغ بگم مگه نه بیب
+مین سو میشه بس کنی
_ازت نمیگیرم سوجین
+چی؟جیمین چی داری میگی
جیمین از بیمارستان خارج شد منم خواستم دنبالش برم که مین سو دستمو گرفت
&ولش کن
+چرا اینارو گفتی مگه نگفته بودم نباید کسی بدونه
&باید بدونه که تو دوست پسر داری
(ساعت ۱۲ شب)
کارتون تموم شد از بیمارستان خارج شدی که از گوشیت پیام اومد
از طرف جیمین بود باز کردی
(سلام دوست پسرتون تو کلاب هستن کلا مست کردن نمیدونیم باید چیکار کنیم میتونین بیاین)
بهش پیام دادی
(ببخشید شما؟)
(من دوستشم میشه زود خودتونو برسونین)
پیام داد
(باش)
آدرسو فرستاد زود سوار تاکسی شدی و رفتی رسیدی رفتی تو
جیمین و با یه پسر دیدی که دوستش بود رفتی پیششون
+سلام
پسره:سلام شما سوجین هستین
+بله خودمم
پسره:من کار دارم میشه شما پیشش بمون تا اتفاقی براش نیوفتاده
+ام...باش میتونی بری
پسره رفت تو پیش جیمین مونده ولی خداروشکر زیادی هم مست نکرده بود که کسی رو نشناسه
_سوجین(با خنده)
+هوم
_تو اینجا چیکار میکنی
+چرا زود از بیمارستان میای اینجا
_به تو چه دیگه من برات اهمیتی ندارم که
+زود باش میریم خونه
_نمیام
+چرا
_دوسم داری؟
+چی میگی پاشو بریم
_اول بگو دوسم داری؟
+نمیدونم
_پس نمیام
+جججییمممیینن
_هااااااااا
+میگم بیا یعنی بیااا
_منم ممییگگگمم ددووسسسمم دددارییی ییااا نههه
+دوسست دااارررمم
جیمین از تعجب چشماش گرد شده بود
_ی..یب..یبار دیگه بگو
#خودمم نمیدونم چجوری اینارو گفتم ولی یه حسی بهم میگفت که واقعا عاشقشم
+جیمین یه بار گفتم بسته
_یبار دیگه بگو
+باش میگم ولی برای آخرین بار...دوست دارم
_وایی خدا باورم نمیشه تو گفتی دوسم داری هوورراااااا ...
_بدو بریم
مچ دست سوجین رو گرفت و با خودش به یه خیابون بارک و تاریک برد
+جیمین چیکار میکنی
_نمیتونم صب کنم یه ماچ بده
+من نگفتم که باهات قرار میزارمگفتم دو
حرف سوجین نصفه موند چون جیمین لباشو رو لبای سوجین گذاشت پنج دیقه گذشت و این بوسه ها شدید تر میشدن خود سوجین نمیدونست چجوری اینکارو داره میکنه برای خود سوجین هم تعجب آور بود
_پیشم پیمونی؟
+جیمین من الان نمیتونم بهت مثبت رو بدم
_چرا؟
+چون...
_چون؟
+چونکه فقط تو نیستی که بهم علاقه داری
_مگه کی هست؟...آه فهمیدم تهیونگ؟
+اوهوم
_تو منو انتخاب میکنی دیگه مگه نه
+نمیدونم
_یعنی چی نمیدونم نکنه تو
+فک کنم
_واقعا که منو باش فک میکردم اولین نفرم که عاشقم شدی
+متاسفم
جیمین اخماش رفت توهم
+بدو باید بریم خونه
_توهم با من میای؟
+نه میرم خونه دیگه
_خونه کی؟
+خونه جونگ کوک دیگه انگار فراموش کردیا
_هه دارم به این فک میکنم که اگه منو تو باهم باشیم خونمونو چه شکلی درست کنن
+یااا منحرف
جیمین تو رو رسوند خونه (بچه ها جیمین زیادی مست نکرده بود)
و خودش هم رفت خونشون
درو باز کرد که تهیونگ و دید که با اعصبانی داشت به گوشیش نگا میکرد
رفت پیشش
_چیه به چی نگا میکنی
تهیونگ سرشو بالا آورد جیمین برای اولین بار انقدر تهیونگ رو اعصبانی و البته چشمای قرمز دید
_چی..چیشده
@از من میپرسی چیشده مگه خودت نمیدونی هااااا؟
_از چی حرف میزنی متوجه نمیشم؟
@هه میخوای نشونت بدم
_چیو
تهیونگ گوشی رو سمت جیمین گرفت که جیمین از تعجب شاخ در آورد
فلش بک پیش سوجین
#سوجین
درو باز کردم که دیدم جونگ کوک با اعصبانیت راه میره و آروم و قرار نداره رفتم پیشش
+سلام هیونگ چیزی شده
جونگ کوک برگشت طرفم محکم به سمتم حجوم آورد تا خواستم حرف بزنم گوشی رو پرت کرد طرفم
×این چیه هاا
چی.. با چیزی که دیدم واقعا مغزم هنگ کرده بود
&بزار بهت کمک کنم (خیلی آروم)
+باش
#جیمین
داشتم اتاقارو چک میکردم که با چیزی که دیدم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم رفتم پیششون مین سو رو از سوجین جدا کردم
&چته
_من باید بگم شما چتونه
&جیمین من و سوجین
+مین سووو
_نه بزار حرفشو بزنه تو سوجین چی؟بگو دیگه؟
&من و سوجین همو دوست داریم..و البته داشتیم
_سوجین راست میگه
&راست میگم چرا باید دروغ بگم مگه نه بیب
+مین سو میشه بس کنی
_ازت نمیگیرم سوجین
+چی؟جیمین چی داری میگی
جیمین از بیمارستان خارج شد منم خواستم دنبالش برم که مین سو دستمو گرفت
&ولش کن
+چرا اینارو گفتی مگه نگفته بودم نباید کسی بدونه
&باید بدونه که تو دوست پسر داری
(ساعت ۱۲ شب)
کارتون تموم شد از بیمارستان خارج شدی که از گوشیت پیام اومد
از طرف جیمین بود باز کردی
(سلام دوست پسرتون تو کلاب هستن کلا مست کردن نمیدونیم باید چیکار کنیم میتونین بیاین)
بهش پیام دادی
(ببخشید شما؟)
(من دوستشم میشه زود خودتونو برسونین)
پیام داد
(باش)
آدرسو فرستاد زود سوار تاکسی شدی و رفتی رسیدی رفتی تو
جیمین و با یه پسر دیدی که دوستش بود رفتی پیششون
+سلام
پسره:سلام شما سوجین هستین
+بله خودمم
پسره:من کار دارم میشه شما پیشش بمون تا اتفاقی براش نیوفتاده
+ام...باش میتونی بری
پسره رفت تو پیش جیمین مونده ولی خداروشکر زیادی هم مست نکرده بود که کسی رو نشناسه
_سوجین(با خنده)
+هوم
_تو اینجا چیکار میکنی
+چرا زود از بیمارستان میای اینجا
_به تو چه دیگه من برات اهمیتی ندارم که
+زود باش میریم خونه
_نمیام
+چرا
_دوسم داری؟
+چی میگی پاشو بریم
_اول بگو دوسم داری؟
+نمیدونم
_پس نمیام
+جججییمممیینن
_هااااااااا
+میگم بیا یعنی بیااا
_منم ممییگگگمم ددووسسسمم دددارییی ییااا نههه
+دوسست دااارررمم
جیمین از تعجب چشماش گرد شده بود
_ی..یب..یبار دیگه بگو
#خودمم نمیدونم چجوری اینارو گفتم ولی یه حسی بهم میگفت که واقعا عاشقشم
+جیمین یه بار گفتم بسته
_یبار دیگه بگو
+باش میگم ولی برای آخرین بار...دوست دارم
_وایی خدا باورم نمیشه تو گفتی دوسم داری هوورراااااا ...
_بدو بریم
مچ دست سوجین رو گرفت و با خودش به یه خیابون بارک و تاریک برد
+جیمین چیکار میکنی
_نمیتونم صب کنم یه ماچ بده
+من نگفتم که باهات قرار میزارمگفتم دو
حرف سوجین نصفه موند چون جیمین لباشو رو لبای سوجین گذاشت پنج دیقه گذشت و این بوسه ها شدید تر میشدن خود سوجین نمیدونست چجوری اینکارو داره میکنه برای خود سوجین هم تعجب آور بود
_پیشم پیمونی؟
+جیمین من الان نمیتونم بهت مثبت رو بدم
_چرا؟
+چون...
_چون؟
+چونکه فقط تو نیستی که بهم علاقه داری
_مگه کی هست؟...آه فهمیدم تهیونگ؟
+اوهوم
_تو منو انتخاب میکنی دیگه مگه نه
+نمیدونم
_یعنی چی نمیدونم نکنه تو
+فک کنم
_واقعا که منو باش فک میکردم اولین نفرم که عاشقم شدی
+متاسفم
جیمین اخماش رفت توهم
+بدو باید بریم خونه
_توهم با من میای؟
+نه میرم خونه دیگه
_خونه کی؟
+خونه جونگ کوک دیگه انگار فراموش کردیا
_هه دارم به این فک میکنم که اگه منو تو باهم باشیم خونمونو چه شکلی درست کنن
+یااا منحرف
جیمین تو رو رسوند خونه (بچه ها جیمین زیادی مست نکرده بود)
و خودش هم رفت خونشون
درو باز کرد که تهیونگ و دید که با اعصبانی داشت به گوشیش نگا میکرد
رفت پیشش
_چیه به چی نگا میکنی
تهیونگ سرشو بالا آورد جیمین برای اولین بار انقدر تهیونگ رو اعصبانی و البته چشمای قرمز دید
_چی..چیشده
@از من میپرسی چیشده مگه خودت نمیدونی هااااا؟
_از چی حرف میزنی متوجه نمیشم؟
@هه میخوای نشونت بدم
_چیو
تهیونگ گوشی رو سمت جیمین گرفت که جیمین از تعجب شاخ در آورد
فلش بک پیش سوجین
#سوجین
درو باز کردم که دیدم جونگ کوک با اعصبانیت راه میره و آروم و قرار نداره رفتم پیشش
+سلام هیونگ چیزی شده
جونگ کوک برگشت طرفم محکم به سمتم حجوم آورد تا خواستم حرف بزنم گوشی رو پرت کرد طرفم
×این چیه هاا
چی.. با چیزی که دیدم واقعا مغزم هنگ کرده بود
۲۱.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۰