درگیرِ مافیاها
پارت ۴
از زبان تهیونگ:
منو جونگکوک منتظر مهمونامون نشسته بودیم قرار بود قبل اونا عمو ایل سوک بیاد اون معمولا توی عمارت شهر میموند؛ عمو ایل سوک از بچگی منو جونگکوک رو بزرگ کرده بود خونواده های ما فقیر بودن و از پس ما برنمیومدن.
جونگکوک اهل بوسان بود و منم اهل یه جزیره اطراف سئول ما خیلی همو دوست داریم؛ عمو ما رو مثل بچه خودش بزرگ کرد و هیچی برامون کم نذاشت در واقع ما رو بزرگ کرده تا دوتا آدم قابل اعتماد داشته باشه که براش کار کنن ما هم خودمونو مدیونش میدونستیم.
عمو ایل سوک بهمون یاد داده بود که هیچکس قابل اعتماد نیس به همه باید شک کرد حتی خودمون ؛ گفته بود توی زمینه کاری ما چن تا چیزو باید کلا کنار گذاشت وگرنه سرمون به باد میره ؛ یکیش این بود که حق نداشتیم عاشق بشیم ؛ بعدیشم این بود که وجدان و انصاف باد هواست ...
از زبان جونگکوک:
تهیونگ رو مبل نشسته بود و سرش پایین بود نمیدونم به چی فکر میکرد یه دفعه صدای باز شدن در اومد دیدم عمو ایل سوک وارد شد :
جونگکوک و تهیونگ: سلام عمو خوش اومدین
ایل سوک : سلام پسرا بیاین بریم اتاق کار بقیه هم پشت سر من بودن الان میرسن
منو تهیونگ و عمو که نشستیم تو اتاق اون دوتا مردی که قرار بود باهاشون معامله داشته باشیم اومدن داخل؛
دست دادیم و شروع کردیم به بحث .
معامله راجع به فروش ۱۵ کانتینر مواد مخدر از انواع مختلف بود ؛ آقایان کیم جانگ شین و جانگ ووشیک از ما این حجم رو میخواستن کار خطرناکی بود...
از زبان تهیونگ:
بلاخره توافق کردیم و قرار شد تا ماه دیگه این بار رو تحویل بدیم که آخرش جانگ ووشیک گفت ما یه شرط داریم ....
بنظرتون اون شرط چیه ؟ منتظر پارت بعدی باشین که کرک و پرتون بریزه
از زبان تهیونگ:
منو جونگکوک منتظر مهمونامون نشسته بودیم قرار بود قبل اونا عمو ایل سوک بیاد اون معمولا توی عمارت شهر میموند؛ عمو ایل سوک از بچگی منو جونگکوک رو بزرگ کرده بود خونواده های ما فقیر بودن و از پس ما برنمیومدن.
جونگکوک اهل بوسان بود و منم اهل یه جزیره اطراف سئول ما خیلی همو دوست داریم؛ عمو ما رو مثل بچه خودش بزرگ کرد و هیچی برامون کم نذاشت در واقع ما رو بزرگ کرده تا دوتا آدم قابل اعتماد داشته باشه که براش کار کنن ما هم خودمونو مدیونش میدونستیم.
عمو ایل سوک بهمون یاد داده بود که هیچکس قابل اعتماد نیس به همه باید شک کرد حتی خودمون ؛ گفته بود توی زمینه کاری ما چن تا چیزو باید کلا کنار گذاشت وگرنه سرمون به باد میره ؛ یکیش این بود که حق نداشتیم عاشق بشیم ؛ بعدیشم این بود که وجدان و انصاف باد هواست ...
از زبان جونگکوک:
تهیونگ رو مبل نشسته بود و سرش پایین بود نمیدونم به چی فکر میکرد یه دفعه صدای باز شدن در اومد دیدم عمو ایل سوک وارد شد :
جونگکوک و تهیونگ: سلام عمو خوش اومدین
ایل سوک : سلام پسرا بیاین بریم اتاق کار بقیه هم پشت سر من بودن الان میرسن
منو تهیونگ و عمو که نشستیم تو اتاق اون دوتا مردی که قرار بود باهاشون معامله داشته باشیم اومدن داخل؛
دست دادیم و شروع کردیم به بحث .
معامله راجع به فروش ۱۵ کانتینر مواد مخدر از انواع مختلف بود ؛ آقایان کیم جانگ شین و جانگ ووشیک از ما این حجم رو میخواستن کار خطرناکی بود...
از زبان تهیونگ:
بلاخره توافق کردیم و قرار شد تا ماه دیگه این بار رو تحویل بدیم که آخرش جانگ ووشیک گفت ما یه شرط داریم ....
بنظرتون اون شرط چیه ؟ منتظر پارت بعدی باشین که کرک و پرتون بریزه
۲۱.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.