.
ددی فاکر جذاب من پارت۳
ویو جیمین
سریع ا.ت رو گرفتم و رفتم تو جمع
ج. دکتررررر (داد)
ویو هایکو
تو فکر گشتن اون عوضی بودم که یهو صدای عربده هاشو شنیدم که دیدم ا.ت تو بغلش بیهوش و خون داره از دستش میره اونم داره داد میزنه دکتر سریع رفتم سمتشون
ه. چیکارش کردی عوضی (عربده)
ج. من کاری نکردم برو دکترو بیار(عربده)
ویو هایکو
نمیدونم اون عوضی چرا به فکره ا.ت هست به هر حال رفتم دکترو اوردم
د. حالش خوبه دستشو بستم و بیهوش شدن خانم بخاطره گشنگیه
ج ه. ممنون دکتر
د. کاری نکردم فقط وقتی به بیدار شد اینارو بدید بخوره الانم خوابه به هوش اومده
ج. ممنون میتونید برید
ویو ا.ت تو خواب
همش داشت خاطره های اون روزه یادم میومد اون روز تولد۲۲سالگی تهیونگ! داداشم بود که حمله کردن
فلش بک به اون روز
ا. هویییی اوپاااااا تولد مبارک اوپاااااا
ته. ممنون اجی کوچولوم بیا بغلم تو ماله کی بودی کوچولو
م.ا؛ا.ت دخترم اذیت داداشت نکن عزیزم
ته. نه مامان اذیت چی مگ میشه فرشته کوچولوم اذیتم کنه
ا. (لبخند)
م. ا. خب خودتو میدونید
ب. ا. پسرم کیکو اوردم بیا شمع هاتو فوت کن
ا. اره داداش تا سه میشمارم بعد فوت کن باشه
ته. باشه قشنگم
ا. ۱....۲....
ج. ۳ چی شد ترسیدین سوپرایز عه(نیشخند)
داداشم اومد جلوم گفت جیمین به ابجیم کاری نداشته باش
ج. هع نگران نباش اونم تو بقل بابات میمیره باید وقتی گفتم تو بیای تو باند ما قبول میکردین که ته منو هل داد و گفت
ته. فرار کن من از رو گردنبدت پیدات میکنم (داد)
منم فقط دویدم
ج. شما اینارو بکشید من دخترو میگیرم به ته دست نزنید(عربده)
داشت میدوید دنبالم که من رفتم تو جنگل وقتی فهمیدم ولم کرده برگشتم و دیدم مامان بابامو گذاشتن دم در دارن حسابی خون از دست میدن که بادیگارد اون عوضی گفت
ب. بنزینو ریختم
ج. عالی شد یهو فندکو در اورد و ول کرد خونه داشت اتیش میگرفت مامان بابام داشت تو اتیش میسوخت که تهیونگ به سر زخمی گفت
ته. نکن عوضی(عربده)
ج. میخندید وگفت اون بچه رو پیدا کنم بدتر میکنم (نیش خند)
فهمیدم اون بچه منم که یهو صدای جیغ مامانم تو اتیش که میگفت دارم میسوزم اومد من زدم زیر گریه ته منو دید که پشت درخت بودم و اروم گفت
ته. فرار کن پیدات میکنم قول میدم
منم پا به فرار گذاشتم و داشتم گریه میکردم که رسیدم به خونه ی هایکو بهترین دوستم که همون عوضی ها داداششو کشته بودن و با مامان بزرگش زندگی میکرد همه چیزو براش تعریف کردم و تا صبح گریه میکردم صبح رفتم و خونه رو دیدم هیچی نمونده بود چیز عکس خانوادگیمون و همونجا زانو هام سست شد دیگ نتونسم تحمل کنم و افتادم گریه میکردم و گفتم
از از اون عوضیا انتقام همتونو میگیرم و دیگ گریه نمیکنم (عربده)
فلش بک به حال
ویو ا.ت
از خواب پریدم که هنوز تو مهمونی بودیم و ساعت 10بود که دیدم هایکو داره گریه میکنه و اون عوضی هم نشسته
ویو جیمین
سریع ا.ت رو گرفتم و رفتم تو جمع
ج. دکتررررر (داد)
ویو هایکو
تو فکر گشتن اون عوضی بودم که یهو صدای عربده هاشو شنیدم که دیدم ا.ت تو بغلش بیهوش و خون داره از دستش میره اونم داره داد میزنه دکتر سریع رفتم سمتشون
ه. چیکارش کردی عوضی (عربده)
ج. من کاری نکردم برو دکترو بیار(عربده)
ویو هایکو
نمیدونم اون عوضی چرا به فکره ا.ت هست به هر حال رفتم دکترو اوردم
د. حالش خوبه دستشو بستم و بیهوش شدن خانم بخاطره گشنگیه
ج ه. ممنون دکتر
د. کاری نکردم فقط وقتی به بیدار شد اینارو بدید بخوره الانم خوابه به هوش اومده
ج. ممنون میتونید برید
ویو ا.ت تو خواب
همش داشت خاطره های اون روزه یادم میومد اون روز تولد۲۲سالگی تهیونگ! داداشم بود که حمله کردن
فلش بک به اون روز
ا. هویییی اوپاااااا تولد مبارک اوپاااااا
ته. ممنون اجی کوچولوم بیا بغلم تو ماله کی بودی کوچولو
م.ا؛ا.ت دخترم اذیت داداشت نکن عزیزم
ته. نه مامان اذیت چی مگ میشه فرشته کوچولوم اذیتم کنه
ا. (لبخند)
م. ا. خب خودتو میدونید
ب. ا. پسرم کیکو اوردم بیا شمع هاتو فوت کن
ا. اره داداش تا سه میشمارم بعد فوت کن باشه
ته. باشه قشنگم
ا. ۱....۲....
ج. ۳ چی شد ترسیدین سوپرایز عه(نیشخند)
داداشم اومد جلوم گفت جیمین به ابجیم کاری نداشته باش
ج. هع نگران نباش اونم تو بقل بابات میمیره باید وقتی گفتم تو بیای تو باند ما قبول میکردین که ته منو هل داد و گفت
ته. فرار کن من از رو گردنبدت پیدات میکنم (داد)
منم فقط دویدم
ج. شما اینارو بکشید من دخترو میگیرم به ته دست نزنید(عربده)
داشت میدوید دنبالم که من رفتم تو جنگل وقتی فهمیدم ولم کرده برگشتم و دیدم مامان بابامو گذاشتن دم در دارن حسابی خون از دست میدن که بادیگارد اون عوضی گفت
ب. بنزینو ریختم
ج. عالی شد یهو فندکو در اورد و ول کرد خونه داشت اتیش میگرفت مامان بابام داشت تو اتیش میسوخت که تهیونگ به سر زخمی گفت
ته. نکن عوضی(عربده)
ج. میخندید وگفت اون بچه رو پیدا کنم بدتر میکنم (نیش خند)
فهمیدم اون بچه منم که یهو صدای جیغ مامانم تو اتیش که میگفت دارم میسوزم اومد من زدم زیر گریه ته منو دید که پشت درخت بودم و اروم گفت
ته. فرار کن پیدات میکنم قول میدم
منم پا به فرار گذاشتم و داشتم گریه میکردم که رسیدم به خونه ی هایکو بهترین دوستم که همون عوضی ها داداششو کشته بودن و با مامان بزرگش زندگی میکرد همه چیزو براش تعریف کردم و تا صبح گریه میکردم صبح رفتم و خونه رو دیدم هیچی نمونده بود چیز عکس خانوادگیمون و همونجا زانو هام سست شد دیگ نتونسم تحمل کنم و افتادم گریه میکردم و گفتم
از از اون عوضیا انتقام همتونو میگیرم و دیگ گریه نمیکنم (عربده)
فلش بک به حال
ویو ا.ت
از خواب پریدم که هنوز تو مهمونی بودیم و ساعت 10بود که دیدم هایکو داره گریه میکنه و اون عوضی هم نشسته
۷.۷k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.