(پارت25)
ا.ت*ویو
دیدم روبرو ی خونم.
ماشینش وایساده.
رفتم با ذوق.
سوار شدم.
گفتم.
ا.ت:سلام یونجون
یونجون:سلام ا.ت خوبی
ا.ت:خوبم تو خوبی
یونجون:خوبم چه خبرا
ا.ت:میگذره دیگه
یونجون:خب دیگه حرکت کنیم.
ا.ت:اره بریم.
کوک*ویو.
رسیدم.
مدرسه.
امروز خیلی افتابی هستش هوا.
با پسرا تو حیاط نشسته بودیم.
داشتیم احوال پرسی.
و حرف میزدیم.
که یهو دیدم.
اون پسره یونجون با ا.ت.
دست هم و گرفتن.
و دارن میرن داخل کلاس.
دستم و جوریکه.
افتاب نخوره تو صورتم گذاشتم.
رو سرم.
و بهشون نگاه میکردم.
یه لحظه واقعا سرم گیج رفت.
به خودم اومدم.
(۱۰ دقیه بعد)
زنگ کلاس خورد.
جوری که تو خودم بودم.
و ناراحت بودم.
داشتم جدا از پسرا میرفتم.
کلاس.
رفتم داخل کلاس دیدم.
دست هم و گرفتن.
جمعشون گرمه.
اه دلم میخواد یونجون اشغال
رو خفه کنم.
گفتم.
کوک:بد نگذره بهتون یبار
یونجون:میز متست فوضولیش به تو نیومده
کوک:اینجا مدرسه ی من پر رو
یونجون:خب که چی خیلی ترسیدم اینجا مدرسشه
وقتی داشت.
مسخره ام میکرد.
جین پاشد.
رفتم جلوش.
و گفت
جین:پسر جون اگه میخوای نمیری حرف زدن و یاد بگیر اوکی
یونجون:ااووککی
جین:اینشد
کوک:مرسی هیونگ
جین:(با لبخند برگشت گفت)خواهش میکنم کوکی
ا.ت:ولشون کن چئون جانگ کوک ادم نیست.
زیر زیرکی باحالت حسودی.
نگاش کردم.
دیدم روبرو ی خونم.
ماشینش وایساده.
رفتم با ذوق.
سوار شدم.
گفتم.
ا.ت:سلام یونجون
یونجون:سلام ا.ت خوبی
ا.ت:خوبم تو خوبی
یونجون:خوبم چه خبرا
ا.ت:میگذره دیگه
یونجون:خب دیگه حرکت کنیم.
ا.ت:اره بریم.
کوک*ویو.
رسیدم.
مدرسه.
امروز خیلی افتابی هستش هوا.
با پسرا تو حیاط نشسته بودیم.
داشتیم احوال پرسی.
و حرف میزدیم.
که یهو دیدم.
اون پسره یونجون با ا.ت.
دست هم و گرفتن.
و دارن میرن داخل کلاس.
دستم و جوریکه.
افتاب نخوره تو صورتم گذاشتم.
رو سرم.
و بهشون نگاه میکردم.
یه لحظه واقعا سرم گیج رفت.
به خودم اومدم.
(۱۰ دقیه بعد)
زنگ کلاس خورد.
جوری که تو خودم بودم.
و ناراحت بودم.
داشتم جدا از پسرا میرفتم.
کلاس.
رفتم داخل کلاس دیدم.
دست هم و گرفتن.
جمعشون گرمه.
اه دلم میخواد یونجون اشغال
رو خفه کنم.
گفتم.
کوک:بد نگذره بهتون یبار
یونجون:میز متست فوضولیش به تو نیومده
کوک:اینجا مدرسه ی من پر رو
یونجون:خب که چی خیلی ترسیدم اینجا مدرسشه
وقتی داشت.
مسخره ام میکرد.
جین پاشد.
رفتم جلوش.
و گفت
جین:پسر جون اگه میخوای نمیری حرف زدن و یاد بگیر اوکی
یونجون:ااووککی
جین:اینشد
کوک:مرسی هیونگ
جین:(با لبخند برگشت گفت)خواهش میکنم کوکی
ا.ت:ولشون کن چئون جانگ کوک ادم نیست.
زیر زیرکی باحالت حسودی.
نگاش کردم.
۷.۸k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.