فیک کوک ( اعتماد)پارت۴۱
از زبان ا/ت
سوار ماشین شدم خودش رانندگی میکرد دوتا ماشین حاوی نگهبان ها هم پشتموم راه افتادن تو کل راه ساکت بودیم که بالاخره به یه ویلای بزرگ و خوشگل رسیدیم پیاده شدم جونگ کوک هم همچنین کلید رو انداخت بغل نگهبان و گفت : همتون چهار چشمی مراقب اطراف باشید
منم با تعجب به ماشین های سیاه و آدم هایی که شبیه مافیا ها بودن نگاه میکردم
جونگ کوک اومد سمتم و گفت : بریم
دستم رو گرفت و وارد شدیم همه نگاه ها روی ما بود
همه با جونگ کوک سلام خوش آمد گویی میکردن منم از نگاه هایی که روی من بود جرأت نمیکردم سرم رو بالا بیارم خیره به کفشام بودم و گوشام پچ پچ هایی که در مورده ما میکردن رو میشنید..
بالاخره نشستیم همه آرایش های غلیظ و لباس های رنگا رنگ و باز پوشیده بودن اونوقت من مثل بچه ها یه لباس بسته پوشیده بودم
نگهبان ها که از دور تمام هواسشون به ما بود رو میدیدم کاش حداقل جانگ شین میومد باهامون تا حوصلم اینقدر سر نره...جونگ کوک هم منو سپرده بود به نگهبانا خودش کناره چندتا مرد بود اما نیم نگاه هایی بهم میکرد
یه پیشخدمت اومد سمتم و سینی که روش نوشیدنی بود رو سمتم گرفت میدونم توی این لیوان ها چه کوفتیه برای همین رد کردمش که یه دختر با تمسخر به پیشخدمت گفت : نمیدونی خوردن اینجور چیزا برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوعه
میدونم منظورش چی بود دختره کناریش هم با خنده گفت : باید روی در می چسبوندیم ورود افراد زیر ۱۸ سال ممنوعه
دستام رو مشت کردم بلند شدم و با اعصبانیت روبه نگهبان گفتم: دارم میرم سرویس بهداشتی نیا دنبالم
یجور گفتم بیچاره ترسید
گفت : اما خانم من باهاتون باید بیام خطرناکه
بی حوصله باشهای گفتم و رفتم سمت پله ها
هدفم فقط فرار از این جو سنگین بود که هرکسی یه کنایهای بهم میزد...
رفتم داخل یه زن جلوی آینه مونده بود و داشت رژ لب میزد چندتا زن هم اطرافش بودن
رفتم سمت روشویی آب رو باز کردم زنی که کنارم بود دستش رو روی موهام کشید و گفت : تو زن اون خوشتیپی ؟
برگشتم سمتش و گفتم : ببخشید؟
خندیدن زن ادامه داد و گفت : منظورم جئون جونگ کوکه
گفتم : بله زنشم بفرمایید ؟
گفت : آخ آخ بچه جون تو حتی به سن قانونی نرسیدی جونگ کوک اندازه سن تو دوست دختر داشته do you understand?
حرفاش تو قلبم فرو میرفت منم زبونم تیزه گفتم : اما من که دوست دخترش نیستم زنشم you now?
دختره کناریش گفت : شنیده بودم بزرگ شده انگلیسی
نمیدونم چرا ولی دوست داشتم وایستم و به تک تک حرفاش جواب بالا بلند بدم
گفتم : آره بزرگ شده انگلیسم ولی مثل اینکه شما ها بزرگ شده روستا های اطراف سئول هستین
با تمسخر از سر تا پا نگاشون کردم دختره انگار آتیش زده بودی به چشماش
گفت : میدونی من کی هستم ؟ ها ؟
گفتم : نمیدونم بگو ببینم شاید فامیل در اومدیم
گفت : حتی میتونم پیش بینی کنم یه بار هم کنارش نخوابیدی ولی میدونی چیه من خوابیدم
حرفش یه بار هم اِکو شد تو ذهنم«من خوابیدم»
پوزخند زد و گفت : واقعا حس خوبی بود شب رو باهاش صبح میکردم اوخی نمیخوام ذهنت رو منحرف کنم کوچولو
گفتم : چی داری میگی ؟
دندون های سفیدش لبخندش رو زیبا تر نشون میداد که گفت : میدونی اون فقط از تو استفاده میکنه حتی یه بار هم مهمون اتاقش نشدی با اینکه زنشی باورت میشه هنوزم خیلی شب ها کنار کسایی که بهش آرامش میدن نه دختری که فقط ۱۶ سالشه اسم همسری جونگ کوک رو یدک میکشه واقعا حیف که همچین اسمی برای تو باشه جونگ کوک یه مرد بزرگ و قدرتمنده که هزار تا مثل تو رو میخره و میفروشه
سوار ماشین شدم خودش رانندگی میکرد دوتا ماشین حاوی نگهبان ها هم پشتموم راه افتادن تو کل راه ساکت بودیم که بالاخره به یه ویلای بزرگ و خوشگل رسیدیم پیاده شدم جونگ کوک هم همچنین کلید رو انداخت بغل نگهبان و گفت : همتون چهار چشمی مراقب اطراف باشید
منم با تعجب به ماشین های سیاه و آدم هایی که شبیه مافیا ها بودن نگاه میکردم
جونگ کوک اومد سمتم و گفت : بریم
دستم رو گرفت و وارد شدیم همه نگاه ها روی ما بود
همه با جونگ کوک سلام خوش آمد گویی میکردن منم از نگاه هایی که روی من بود جرأت نمیکردم سرم رو بالا بیارم خیره به کفشام بودم و گوشام پچ پچ هایی که در مورده ما میکردن رو میشنید..
بالاخره نشستیم همه آرایش های غلیظ و لباس های رنگا رنگ و باز پوشیده بودن اونوقت من مثل بچه ها یه لباس بسته پوشیده بودم
نگهبان ها که از دور تمام هواسشون به ما بود رو میدیدم کاش حداقل جانگ شین میومد باهامون تا حوصلم اینقدر سر نره...جونگ کوک هم منو سپرده بود به نگهبانا خودش کناره چندتا مرد بود اما نیم نگاه هایی بهم میکرد
یه پیشخدمت اومد سمتم و سینی که روش نوشیدنی بود رو سمتم گرفت میدونم توی این لیوان ها چه کوفتیه برای همین رد کردمش که یه دختر با تمسخر به پیشخدمت گفت : نمیدونی خوردن اینجور چیزا برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوعه
میدونم منظورش چی بود دختره کناریش هم با خنده گفت : باید روی در می چسبوندیم ورود افراد زیر ۱۸ سال ممنوعه
دستام رو مشت کردم بلند شدم و با اعصبانیت روبه نگهبان گفتم: دارم میرم سرویس بهداشتی نیا دنبالم
یجور گفتم بیچاره ترسید
گفت : اما خانم من باهاتون باید بیام خطرناکه
بی حوصله باشهای گفتم و رفتم سمت پله ها
هدفم فقط فرار از این جو سنگین بود که هرکسی یه کنایهای بهم میزد...
رفتم داخل یه زن جلوی آینه مونده بود و داشت رژ لب میزد چندتا زن هم اطرافش بودن
رفتم سمت روشویی آب رو باز کردم زنی که کنارم بود دستش رو روی موهام کشید و گفت : تو زن اون خوشتیپی ؟
برگشتم سمتش و گفتم : ببخشید؟
خندیدن زن ادامه داد و گفت : منظورم جئون جونگ کوکه
گفتم : بله زنشم بفرمایید ؟
گفت : آخ آخ بچه جون تو حتی به سن قانونی نرسیدی جونگ کوک اندازه سن تو دوست دختر داشته do you understand?
حرفاش تو قلبم فرو میرفت منم زبونم تیزه گفتم : اما من که دوست دخترش نیستم زنشم you now?
دختره کناریش گفت : شنیده بودم بزرگ شده انگلیسی
نمیدونم چرا ولی دوست داشتم وایستم و به تک تک حرفاش جواب بالا بلند بدم
گفتم : آره بزرگ شده انگلیسم ولی مثل اینکه شما ها بزرگ شده روستا های اطراف سئول هستین
با تمسخر از سر تا پا نگاشون کردم دختره انگار آتیش زده بودی به چشماش
گفت : میدونی من کی هستم ؟ ها ؟
گفتم : نمیدونم بگو ببینم شاید فامیل در اومدیم
گفت : حتی میتونم پیش بینی کنم یه بار هم کنارش نخوابیدی ولی میدونی چیه من خوابیدم
حرفش یه بار هم اِکو شد تو ذهنم«من خوابیدم»
پوزخند زد و گفت : واقعا حس خوبی بود شب رو باهاش صبح میکردم اوخی نمیخوام ذهنت رو منحرف کنم کوچولو
گفتم : چی داری میگی ؟
دندون های سفیدش لبخندش رو زیبا تر نشون میداد که گفت : میدونی اون فقط از تو استفاده میکنه حتی یه بار هم مهمون اتاقش نشدی با اینکه زنشی باورت میشه هنوزم خیلی شب ها کنار کسایی که بهش آرامش میدن نه دختری که فقط ۱۶ سالشه اسم همسری جونگ کوک رو یدک میکشه واقعا حیف که همچین اسمی برای تو باشه جونگ کوک یه مرد بزرگ و قدرتمنده که هزار تا مثل تو رو میخره و میفروشه
۱۷۷.۴k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.