The Dangerous Riddle p۹
پس جیسو با صدایی تقریبا بلند و لبخند مرموزی نزدیک جنی رفت و گفت
= خب خب خب ، کیم جنی خودت بهم بگو چیشده؟
جنی حالت بیروحی گرفت و با صدایی که سعی داشت بغضشو پنهان کنه گفت
÷ تموم شد....
جیسو چهرشبه تعجب تغییر کرد و گفت
= چی تموم شد؟ جنی میشه واضح حرف بزتی؟
بغض جنی شکست و به گریه تبدیل شد و همونطور با گریه میگفت
÷ اونی! فیلیکس ! اون فقط میخواست ازم سواستفاده کنه!
جیسو چشماش چهارتاشد و گفت
= منظورت چیع؟ شما که خیلی همو دوست داشتید!
جنی ادامه داد
÷ نه فقط من اونو دوست داشتم! من ...من فکر میکنم اون از طرف همون قاتل بوده! چون چون امروز صبح وقتی بیدار شدم پیامشو دیدم که گفته بود : از این به بعد به همه به راحتی اعتماد نکن چون میتونه مثل همین عکس خوشگل که برات اومده باشه ! زیادم باماها در نیوفت دردسر داره! متاسفم که بازیت دادم!
وقتی به شمارش زنگ میزدم جواب نمیداد ! ادرس خونشم هیچوقت بهم نداده بود. اونی فک کنم خطش فیک بود... اونی چرا بهش اعتماد کردم چرااا؟!
جیسو که میتونست حال جنی رو درک کنه رفت و آروم بغلش کرد و دستشو نوازش وار روی سرش میکشید....
با صدای گریه های جنی ، رزی و لیسا سراسیمه از طریق در نیمه باز وارد اتاق شدند...
+ چیشده اونی ؟ چرا گریه میکنی؟
جیسو با چهره ای آشفته همه چیز رو براشون گفت...
رزی با حالت عصبانیت گفت :
× باورم نمیشه ! یعنی مار تو آستینمون پرورش میدادیم؟ اون جاسوسی بوده که از طریق اوت توسط قاتل تحت نظر بودیم و قلب جنی هم اینجوری شکستع؟
جنی همینطور بلند بلند گریه میکرد ، یکم که گذشت گریه هاش قطع شد و جسمش بیجون شد!
جیسو با ترس چندباری اونو صدا زد اما جوابی نشنید! با استرس گفت
= احتمالا بخاطر اینه که قرص عصاباشو نخورده! فشار رژیم و این گریه ها هم بوده ! کیف پزشکیم پیش جینه ! رزی زود باش برو بهش بگو بدووو!
رزی سراسیما به سمت اتاق پسرا رفت و در اتاقشون رو زد.
جیمین در رو باز کرد و گفت
_ خدایاااا دوتا اتاق دارین چتونه خو...
که رزی سریع وارد اتاق شد و با استرس گفت :
× اوپاااا! جعبه پز..پزشکی رو میخوایم! جنی..جنی اونی
که تهیونگ ترسیده گفت
@ جنی چیییییی؟!
× جنی اونی از حال رفته ، جیسو اونی گفت جعبه پزشکی پیش شماست!
تهیونگ و جیمین و سوکجین ترسیده نگاهی به هم کردند و بدون هیچ حرفی با سرعت وارد اتاق جنی و جیسو شدند...
با جیسو و لیسایی مواجه شدند که داشتند جنی رو روی تخت میذاشتند
جین سراسیمه گفت
* جیسو ! چه بلایی سرش اومده؟
جیسو از اول تا اخر حرف های جنی رو براشون گفت. توی نگاه جین و تهیونگ میشد حجمی از عصبانیت رو حس کرد.
تهیونگ با خشم زیر لب گفت
@ فقط دوست دارم دستم بهش برسه!!! چطور به خودش جرعت داده از خواهر من سواستفاده کنه؟!
جین با صدای بمی گفت:
* حالا راجبش بحث میکنیم بذار ببینم جیسو با جعبه پزشکی چیکار داشت
= خب خب خب ، کیم جنی خودت بهم بگو چیشده؟
جنی حالت بیروحی گرفت و با صدایی که سعی داشت بغضشو پنهان کنه گفت
÷ تموم شد....
جیسو چهرشبه تعجب تغییر کرد و گفت
= چی تموم شد؟ جنی میشه واضح حرف بزتی؟
بغض جنی شکست و به گریه تبدیل شد و همونطور با گریه میگفت
÷ اونی! فیلیکس ! اون فقط میخواست ازم سواستفاده کنه!
جیسو چشماش چهارتاشد و گفت
= منظورت چیع؟ شما که خیلی همو دوست داشتید!
جنی ادامه داد
÷ نه فقط من اونو دوست داشتم! من ...من فکر میکنم اون از طرف همون قاتل بوده! چون چون امروز صبح وقتی بیدار شدم پیامشو دیدم که گفته بود : از این به بعد به همه به راحتی اعتماد نکن چون میتونه مثل همین عکس خوشگل که برات اومده باشه ! زیادم باماها در نیوفت دردسر داره! متاسفم که بازیت دادم!
وقتی به شمارش زنگ میزدم جواب نمیداد ! ادرس خونشم هیچوقت بهم نداده بود. اونی فک کنم خطش فیک بود... اونی چرا بهش اعتماد کردم چرااا؟!
جیسو که میتونست حال جنی رو درک کنه رفت و آروم بغلش کرد و دستشو نوازش وار روی سرش میکشید....
با صدای گریه های جنی ، رزی و لیسا سراسیمه از طریق در نیمه باز وارد اتاق شدند...
+ چیشده اونی ؟ چرا گریه میکنی؟
جیسو با چهره ای آشفته همه چیز رو براشون گفت...
رزی با حالت عصبانیت گفت :
× باورم نمیشه ! یعنی مار تو آستینمون پرورش میدادیم؟ اون جاسوسی بوده که از طریق اوت توسط قاتل تحت نظر بودیم و قلب جنی هم اینجوری شکستع؟
جنی همینطور بلند بلند گریه میکرد ، یکم که گذشت گریه هاش قطع شد و جسمش بیجون شد!
جیسو با ترس چندباری اونو صدا زد اما جوابی نشنید! با استرس گفت
= احتمالا بخاطر اینه که قرص عصاباشو نخورده! فشار رژیم و این گریه ها هم بوده ! کیف پزشکیم پیش جینه ! رزی زود باش برو بهش بگو بدووو!
رزی سراسیما به سمت اتاق پسرا رفت و در اتاقشون رو زد.
جیمین در رو باز کرد و گفت
_ خدایاااا دوتا اتاق دارین چتونه خو...
که رزی سریع وارد اتاق شد و با استرس گفت :
× اوپاااا! جعبه پز..پزشکی رو میخوایم! جنی..جنی اونی
که تهیونگ ترسیده گفت
@ جنی چیییییی؟!
× جنی اونی از حال رفته ، جیسو اونی گفت جعبه پزشکی پیش شماست!
تهیونگ و جیمین و سوکجین ترسیده نگاهی به هم کردند و بدون هیچ حرفی با سرعت وارد اتاق جنی و جیسو شدند...
با جیسو و لیسایی مواجه شدند که داشتند جنی رو روی تخت میذاشتند
جین سراسیمه گفت
* جیسو ! چه بلایی سرش اومده؟
جیسو از اول تا اخر حرف های جنی رو براشون گفت. توی نگاه جین و تهیونگ میشد حجمی از عصبانیت رو حس کرد.
تهیونگ با خشم زیر لب گفت
@ فقط دوست دارم دستم بهش برسه!!! چطور به خودش جرعت داده از خواهر من سواستفاده کنه؟!
جین با صدای بمی گفت:
* حالا راجبش بحث میکنیم بذار ببینم جیسو با جعبه پزشکی چیکار داشت
۳۷.۱k
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.