ارسلان😇
ارسلان😇
دینا رفت رستا رو بیدار کنه منم رفتم خو حال دیدم رضا محراب خیلی شیطانی نگام میکنن
نشستم وسطشون(رو مبل سه نفره نشسته بودن)
_ ها چیه؟
آروم گفتن
محراب= با دیانا چیکار داشتی شیطون بلا😈
رضا= راس میگه
_ خفه شید بابا منحرفا اومد بگه که...
(بهشون گفت که چی بینشون رد رو بدل شده البته جز اینکه سوتی داد و گفت دیانام)
نیکا= دیانا کو؟
_ رفت رستا رو بیدار کنه که باهم بریم آخه مامانم نی باید با ما بیاد
نیکا= اها
بعد پاشد رفت پیش دیانا یه ذره گپ زدیم تا اومدن و رفتیم
سوار ماشینا شدیم پانیذ و رضا و محراب و مهدیس با یه ماشین امیر و ژاتیس و متین و نیکا هم با یه ماشین منو دیانا و رستا هم با یه ماشین تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد که از بغل یه پارک رد شدیم که مجسمه آهو داشت
رستا= خاله داداشی ندا تنین(نگاه کنین) اون ابسارو (اسب هارو)
دیانا= خاله اونا آهو ن
رستا= عه آها.... داداشی
_ جونم
رستا= میشه بلام (برام) شلکات(شکلات) بگیلی(بگیری)
_ باش
رستا= میسییییییییی
یه جا یه سوپر مارکت بود وایسادم رفتم دو تا شکلات تخته ای گرفتم و اومدم تو ماشین یه کیشو دادم به رستا یه کیشو دادم به دیانا
دیانا= من نمیخورم مرسی
_ نمیخورم ینی چی باید بخوری بگیر
دیانا بعد از کمی مکث گرفت
دیانا= مرسی🥰
_ نوش جونت
رستا= داداشی منون
از تو آینه نگاش کردم وگفتم
_ نوش جونت
رستا به
دینا رفت رستا رو بیدار کنه منم رفتم خو حال دیدم رضا محراب خیلی شیطانی نگام میکنن
نشستم وسطشون(رو مبل سه نفره نشسته بودن)
_ ها چیه؟
آروم گفتن
محراب= با دیانا چیکار داشتی شیطون بلا😈
رضا= راس میگه
_ خفه شید بابا منحرفا اومد بگه که...
(بهشون گفت که چی بینشون رد رو بدل شده البته جز اینکه سوتی داد و گفت دیانام)
نیکا= دیانا کو؟
_ رفت رستا رو بیدار کنه که باهم بریم آخه مامانم نی باید با ما بیاد
نیکا= اها
بعد پاشد رفت پیش دیانا یه ذره گپ زدیم تا اومدن و رفتیم
سوار ماشینا شدیم پانیذ و رضا و محراب و مهدیس با یه ماشین امیر و ژاتیس و متین و نیکا هم با یه ماشین منو دیانا و رستا هم با یه ماشین تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد که از بغل یه پارک رد شدیم که مجسمه آهو داشت
رستا= خاله داداشی ندا تنین(نگاه کنین) اون ابسارو (اسب هارو)
دیانا= خاله اونا آهو ن
رستا= عه آها.... داداشی
_ جونم
رستا= میشه بلام (برام) شلکات(شکلات) بگیلی(بگیری)
_ باش
رستا= میسییییییییی
یه جا یه سوپر مارکت بود وایسادم رفتم دو تا شکلات تخته ای گرفتم و اومدم تو ماشین یه کیشو دادم به رستا یه کیشو دادم به دیانا
دیانا= من نمیخورم مرسی
_ نمیخورم ینی چی باید بخوری بگیر
دیانا بعد از کمی مکث گرفت
دیانا= مرسی🥰
_ نوش جونت
رستا= داداشی منون
از تو آینه نگاش کردم وگفتم
_ نوش جونت
رستا به
۱۹.۶k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.