وقتی لات محلتون بود و....
چند ساعتی از رفتن جونگکوک و سوهی گذشته بود .
دکتر گفته بود تا یک ساعت دیگه که ات بهوش بیاد ، خانوادش میتونن ببیننش.
دخترا میدونستن که ات خیلی وقته که قلب تهیونگو مال خودش کرده.
همیشه وقتی تهیونگ ات رو میدید رفتارش عوض میشد ، با همه بد بود با ات نرم و مهربون ؛ ات هم حس کرده بود که تهیونگ دوسش داره
اما هیچوقت به رابطه به تهیونگ فک نکرد. مادر تهیونگ هم میدونست تهیونگ ات رو دوست داره و بنظرش تهیونگ پسر مناسبی برای اته
ولی ات عاشق جونگکوک بود ، میمرد براش . ولی خب جونگکوک سوهی رو دوست داشت .
با بهوش اومدن ات همه وارد اتاقش شدن، مادرش به سمت ات رفت و سریع بغلش کرد و بوش کرد.
مادر ات : خوبی دخترم؟ چت شد چرا اینجوری شدی ؟
ات : خوبم مامان، مهم نیست
تمام دخترا تک تک ات رو بغل کردن ، تا رسید به تهیونگ ؛ تهیونگ جوری ات رو بغل کرد و بویید که همه توی اون اتاق فهمیدن ات عزیز کرده ی قلب تهیونگه.
ات هم فهمید . با اون بغل حس دوباره ای پیدا کرد ، حس زندگی ، انگار اون بغل با تمام بغل ها براش تفاوت داشت. حس کرد توی اون بغل گم شده و حس امنیت پیدا کرده بود.
*****
حدود یک هفته ای از کات کردن جونگکوک و ات گذشته بود .
ات حالش خیلی خیلی بهتر شده بود ، اما تنهایی نه ، با یه نفر که الان اون تمام وجودش بود....
ادامه دارد....
*****
مدرسه چطورهه؟
راستی بازم میگم عکس فیک عوض نشده عکس اصلی فیک اپ نشد..*_*
دکتر گفته بود تا یک ساعت دیگه که ات بهوش بیاد ، خانوادش میتونن ببیننش.
دخترا میدونستن که ات خیلی وقته که قلب تهیونگو مال خودش کرده.
همیشه وقتی تهیونگ ات رو میدید رفتارش عوض میشد ، با همه بد بود با ات نرم و مهربون ؛ ات هم حس کرده بود که تهیونگ دوسش داره
اما هیچوقت به رابطه به تهیونگ فک نکرد. مادر تهیونگ هم میدونست تهیونگ ات رو دوست داره و بنظرش تهیونگ پسر مناسبی برای اته
ولی ات عاشق جونگکوک بود ، میمرد براش . ولی خب جونگکوک سوهی رو دوست داشت .
با بهوش اومدن ات همه وارد اتاقش شدن، مادرش به سمت ات رفت و سریع بغلش کرد و بوش کرد.
مادر ات : خوبی دخترم؟ چت شد چرا اینجوری شدی ؟
ات : خوبم مامان، مهم نیست
تمام دخترا تک تک ات رو بغل کردن ، تا رسید به تهیونگ ؛ تهیونگ جوری ات رو بغل کرد و بویید که همه توی اون اتاق فهمیدن ات عزیز کرده ی قلب تهیونگه.
ات هم فهمید . با اون بغل حس دوباره ای پیدا کرد ، حس زندگی ، انگار اون بغل با تمام بغل ها براش تفاوت داشت. حس کرد توی اون بغل گم شده و حس امنیت پیدا کرده بود.
*****
حدود یک هفته ای از کات کردن جونگکوک و ات گذشته بود .
ات حالش خیلی خیلی بهتر شده بود ، اما تنهایی نه ، با یه نفر که الان اون تمام وجودش بود....
ادامه دارد....
*****
مدرسه چطورهه؟
راستی بازم میگم عکس فیک عوض نشده عکس اصلی فیک اپ نشد..*_*
۵.۴k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.