زیبا ترین رویا (فیک جونگ کوک)
زیبا ترین رویا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ P6
مغزم داشت از میزان سوال و استرس برای هانا منفجر میشد که دیدم جونگ کوک داره میاد
تو دستش یه انرژی زا و کیک بود داد بهم و منم گفتم: مرسی اونم در جوابش گفت: خواهش میکنم
اومد پهلوم تو فاصله خیلی نزدیک نشست منم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و ازش پرسیدم: من نمیفهمم این کارات برای چیه
با تعجب برگشت سمتم و گفت: منظورت کدوم کاره؟ با تردید بهش گفتم همین که من بهت چک زدمو بعدشم تو بعد از جشن بدون اینکه ازم شاکی باشی یا حتی یکم عصبی گفتی که بیام باهات عکس بگیرم؟ اصلا چرا باید بخوای با یه دختر غریبه که جلوی اون همه ادم زدتت عکس بندازی؟
جونگ کوک:........
وقتی که دیدم ساکته دوباره انگار دیوونه شدم و بلند داد زدم: پس چرا هیچی نمیگی؟ مگه لالی؟ (یه دفعه کل جمعیت تو حیاط مارو نگاه کردن)
اونم وقتی دید که من انقدر بلند داد زدم که دید کل ملت نگاهاشون رو ماست یهو عصبانی شد و دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند من هی بهش التماس میکردم که ولم کنه ولی انگار که کر شده بود انقدر محکم دستم. گرفته بود که فکر میکردم هر لحظه امکانش هست که بشکنه همینطوری داشت بدون توجه به حرفام منو دنبال خودش میکشوند تا به ماشینش رسیدیم دره ماشینو وا کرد و منو انداخت توش من دیگه خفه شده بودم از ترس نمیدونستم چیکار کنم.... از اینکه سرش داد زده بودم پشیمون بودم
خودشم رفت و نشست پشت فرمون و با اخرین درجه سرعت ماشینو روند وسطای راه بودیم که گوشیم زنگ خورد هانول بود که جونگ کوک یهو گوشیم رو از دستم گرفت و انداخت تو جیبش
منم بهش گفتم: معلوم هست داری چه غلتی میکنی؟ اونم گفت: خفه شو(با داد)
بلخره بعد نیم ساعت رسیدیم ماشینو پارک کرد منم همونطوری توی ماشین نشسته بودم که.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
بخدا امروز P6 خونه فامیلامون نوشتم 😂بهم فشار اومده 😔😁 امیدوارم خوشتون بیاد 🥹💜💜🤩
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ P6
مغزم داشت از میزان سوال و استرس برای هانا منفجر میشد که دیدم جونگ کوک داره میاد
تو دستش یه انرژی زا و کیک بود داد بهم و منم گفتم: مرسی اونم در جوابش گفت: خواهش میکنم
اومد پهلوم تو فاصله خیلی نزدیک نشست منم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و ازش پرسیدم: من نمیفهمم این کارات برای چیه
با تعجب برگشت سمتم و گفت: منظورت کدوم کاره؟ با تردید بهش گفتم همین که من بهت چک زدمو بعدشم تو بعد از جشن بدون اینکه ازم شاکی باشی یا حتی یکم عصبی گفتی که بیام باهات عکس بگیرم؟ اصلا چرا باید بخوای با یه دختر غریبه که جلوی اون همه ادم زدتت عکس بندازی؟
جونگ کوک:........
وقتی که دیدم ساکته دوباره انگار دیوونه شدم و بلند داد زدم: پس چرا هیچی نمیگی؟ مگه لالی؟ (یه دفعه کل جمعیت تو حیاط مارو نگاه کردن)
اونم وقتی دید که من انقدر بلند داد زدم که دید کل ملت نگاهاشون رو ماست یهو عصبانی شد و دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند من هی بهش التماس میکردم که ولم کنه ولی انگار که کر شده بود انقدر محکم دستم. گرفته بود که فکر میکردم هر لحظه امکانش هست که بشکنه همینطوری داشت بدون توجه به حرفام منو دنبال خودش میکشوند تا به ماشینش رسیدیم دره ماشینو وا کرد و منو انداخت توش من دیگه خفه شده بودم از ترس نمیدونستم چیکار کنم.... از اینکه سرش داد زده بودم پشیمون بودم
خودشم رفت و نشست پشت فرمون و با اخرین درجه سرعت ماشینو روند وسطای راه بودیم که گوشیم زنگ خورد هانول بود که جونگ کوک یهو گوشیم رو از دستم گرفت و انداخت تو جیبش
منم بهش گفتم: معلوم هست داری چه غلتی میکنی؟ اونم گفت: خفه شو(با داد)
بلخره بعد نیم ساعت رسیدیم ماشینو پارک کرد منم همونطوری توی ماشین نشسته بودم که.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
بخدا امروز P6 خونه فامیلامون نوشتم 😂بهم فشار اومده 😔😁 امیدوارم خوشتون بیاد 🥹💜💜🤩
۴.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.