یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هفتادو پنج
در خونه در زدن
ملکا:مامان درو باز کنین
ملکا:مامان کجایی
ای بابا باشه خودم درو باز میکنم
درو باز کردم
ملکا:مامان بابا (مامان و بابای هاکان)
خوش اومدین بفرمایید داخل
مامان:سلام دخترم
اومدن داخل تا خواستم درو ببندم
هاکان:مارو فراموش کردی
ملکا:ااا عشقم بیا داخل
هاکان:بشمارشون
ملکا:چیو بشمارم
هاکان:خدمتکار هایی که وارد خونه میشن
ملکا: 1.2.3.4.5.6.7.8.9.10.11..........30
تموم شد کسی جا نموند
رفتن نشستم پیش هاکان
ملکا:هاکان اینا با کادو هایی که دستشونه میخوان چیکار کنن
مامان:دخترم اینا یکم جواهر و لباس هستن برای تو
ملکا:برای من !
مامان:آره برای عروسم و یه کادو هم من شب عروسی بهت میدمش
رمان ارتش
پارت هفتادو پنج
در خونه در زدن
ملکا:مامان درو باز کنین
ملکا:مامان کجایی
ای بابا باشه خودم درو باز میکنم
درو باز کردم
ملکا:مامان بابا (مامان و بابای هاکان)
خوش اومدین بفرمایید داخل
مامان:سلام دخترم
اومدن داخل تا خواستم درو ببندم
هاکان:مارو فراموش کردی
ملکا:ااا عشقم بیا داخل
هاکان:بشمارشون
ملکا:چیو بشمارم
هاکان:خدمتکار هایی که وارد خونه میشن
ملکا: 1.2.3.4.5.6.7.8.9.10.11..........30
تموم شد کسی جا نموند
رفتن نشستم پیش هاکان
ملکا:هاکان اینا با کادو هایی که دستشونه میخوان چیکار کنن
مامان:دخترم اینا یکم جواهر و لباس هستن برای تو
ملکا:برای من !
مامان:آره برای عروسم و یه کادو هم من شب عروسی بهت میدمش
۱۵.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.