نقاب دار مشکی
𝙗𝙡𝙖𝙘𝙠 𝙢𝙖𝙨𝙠𝙚𝙙
(𝙋𝙖𝙧𝙩 30)
( 1 ساعت بعد)
سوجین: نگاه کن توروخدا.....
میرا: کم مونده برن تو حلق همدیگه....
امیلیا: خیلی کیوتن نگاشون کننن خداااا
جونگ کوک: فک کنم خیلی بهش خوش گذشته.....
تهیونگ: بله بله بعید نیست.....
جیمین: بس کنید بچه ها...... ات.... ات.... ات
میرا: شوهر دومش اومد اوه اوه ماجرا ناموسی شد....
جیمین: زهرمار..... ( میخنده)
سوجین: ات.... ات..... جدی جدی مرده....
امیلیا: ( با جیغ)...... اتتتتتتت
( یهو همه گوشاشون گرفتن و ات و یونگی از خواب پریدن و سرشون خورد به صندلی)
ات: اخ اخ چتونهههه......
یونگی: اینجا چخبره زلزله اومده؟.... ( سرش مالید)
امیلیا: ( از خنده منفجر)
میرا: کول باشیین....
سوجین: امیلیا جان کر شدیم....
تهیونگ: عشق من احیانا لال نشدی؟!....
بقیه: جااااااااانمممم؟؟!!!....
یونگی: عشق من؟!....
جونگ کوک: حاجی.... ( میخنده)
ات: خدایا.... امیلیا تو فقط جرئت داری بیا پیش من.....
امیلیا: خو به من چه......
یونگی: وایسا وایسا..... ببینم تهیونگ تو و امیلیا رابطه دارن؟! ....
( امیلیا و تهیونگ خودشونو زدن به اون راه)
تهیونگ: نه بابا چی میگی ما باهم فقط دوستیم......
امیلیا: اره بابا داشت شوخی میکرد.....
ات: بسه بسه.....
یونا: پس دارید شما ها اینجا چیکار میکنید؟!.... برید پایین ببینم......
بقیه: ببخشید.....
ات ویو
(هممون پیاده شدیم و رفتیم پایین و طبیعت زیبایی بود.....)
یونا: خب بچه ها...... هر گروهی بره به یکی از اون کلبه ها که اونجاست..... و دیگه خودتون میدونید که چه کارایی کنید...... برید و ازادید میتونید هر لباسی که بخواین بپوشین و بگردید برای پروژه ای که میخواید طرح کنید.....
بقیه: چشم.....
میرا: وای باورم نمیشه باید با این عفریته ها بریم اون کلبه..... ( میزنه رو سرش)
جونگ کوک: اذیتتون کردن به خودم بگید....
یونگی: راست میگه به ما ها بگید حساب شونو میرسیم.....
میرا: شما ها هم گوه نخوریدا..... ما از پس خودمون بر میایم منظورم اینه میرن رو مخ ادم.... بعدشم شما که این همه دارید کلاس میزارید و ادعا میکنید قوی هستید چرا پس اون روز عین موش به دیوار گیر کرده بودید و اجازه میدادین اونا هر کاری باهاتون بکنن؟!
ات: میرا کافیه.....
میرا: خب راست میگم دیگه اه.....
سوجین: عصاب نداره ات ولش کن..... ( اروم رفت دم گوشش گفت....)..... پریوده
ات: اوه اوه..... باشه..... امیلیا میرا رو ببر بریم دیگه.....
جیمین: اوک پس بریم....
( هر گروه رفت به کلبه خودشون.....)
ات: وای چه خوشگله اینجا....
یونگی: اره....
سوجین: باید ببینیم چند تا اتاق داره....
ات: من میرم ببینم.....
( عکس کلبه رو میزارم)
( ات از پله ها رفت بالا و اتاق هارو شمرد و کلا 3 تا اتاق بود.....)
ات: بچه ها 3 تا اتاقه.....
سوجین: وات؟!.... ببینم ما چطوری میخوایم بخوابیم.....
جونگ کوک: صبر کن ببینم..... یونگی و جیمین یه لحظه بیاین.....
(𝙋𝙖𝙧𝙩 30)
( 1 ساعت بعد)
سوجین: نگاه کن توروخدا.....
میرا: کم مونده برن تو حلق همدیگه....
امیلیا: خیلی کیوتن نگاشون کننن خداااا
جونگ کوک: فک کنم خیلی بهش خوش گذشته.....
تهیونگ: بله بله بعید نیست.....
جیمین: بس کنید بچه ها...... ات.... ات.... ات
میرا: شوهر دومش اومد اوه اوه ماجرا ناموسی شد....
جیمین: زهرمار..... ( میخنده)
سوجین: ات.... ات..... جدی جدی مرده....
امیلیا: ( با جیغ)...... اتتتتتتت
( یهو همه گوشاشون گرفتن و ات و یونگی از خواب پریدن و سرشون خورد به صندلی)
ات: اخ اخ چتونهههه......
یونگی: اینجا چخبره زلزله اومده؟.... ( سرش مالید)
امیلیا: ( از خنده منفجر)
میرا: کول باشیین....
سوجین: امیلیا جان کر شدیم....
تهیونگ: عشق من احیانا لال نشدی؟!....
بقیه: جااااااااانمممم؟؟!!!....
یونگی: عشق من؟!....
جونگ کوک: حاجی.... ( میخنده)
ات: خدایا.... امیلیا تو فقط جرئت داری بیا پیش من.....
امیلیا: خو به من چه......
یونگی: وایسا وایسا..... ببینم تهیونگ تو و امیلیا رابطه دارن؟! ....
( امیلیا و تهیونگ خودشونو زدن به اون راه)
تهیونگ: نه بابا چی میگی ما باهم فقط دوستیم......
امیلیا: اره بابا داشت شوخی میکرد.....
ات: بسه بسه.....
یونا: پس دارید شما ها اینجا چیکار میکنید؟!.... برید پایین ببینم......
بقیه: ببخشید.....
ات ویو
(هممون پیاده شدیم و رفتیم پایین و طبیعت زیبایی بود.....)
یونا: خب بچه ها...... هر گروهی بره به یکی از اون کلبه ها که اونجاست..... و دیگه خودتون میدونید که چه کارایی کنید...... برید و ازادید میتونید هر لباسی که بخواین بپوشین و بگردید برای پروژه ای که میخواید طرح کنید.....
بقیه: چشم.....
میرا: وای باورم نمیشه باید با این عفریته ها بریم اون کلبه..... ( میزنه رو سرش)
جونگ کوک: اذیتتون کردن به خودم بگید....
یونگی: راست میگه به ما ها بگید حساب شونو میرسیم.....
میرا: شما ها هم گوه نخوریدا..... ما از پس خودمون بر میایم منظورم اینه میرن رو مخ ادم.... بعدشم شما که این همه دارید کلاس میزارید و ادعا میکنید قوی هستید چرا پس اون روز عین موش به دیوار گیر کرده بودید و اجازه میدادین اونا هر کاری باهاتون بکنن؟!
ات: میرا کافیه.....
میرا: خب راست میگم دیگه اه.....
سوجین: عصاب نداره ات ولش کن..... ( اروم رفت دم گوشش گفت....)..... پریوده
ات: اوه اوه..... باشه..... امیلیا میرا رو ببر بریم دیگه.....
جیمین: اوک پس بریم....
( هر گروه رفت به کلبه خودشون.....)
ات: وای چه خوشگله اینجا....
یونگی: اره....
سوجین: باید ببینیم چند تا اتاق داره....
ات: من میرم ببینم.....
( عکس کلبه رو میزارم)
( ات از پله ها رفت بالا و اتاق هارو شمرد و کلا 3 تا اتاق بود.....)
ات: بچه ها 3 تا اتاقه.....
سوجین: وات؟!.... ببینم ما چطوری میخوایم بخوابیم.....
جونگ کوک: صبر کن ببینم..... یونگی و جیمین یه لحظه بیاین.....
۹.۵k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.