عاشق خسته ( پارت 20)
جیمین : کاری که باید خیلی وقت پیش میکردم
جین : منظورت چیه
جیهوپ : تو واقعا بی رحمی
تهیونگ : جیمین بذار جونگ کوک و درمانش کنیم
تهیونگ خواست بره جلو ولی جیمین نمیذاشت هیچکس بره جلو....اگر میرفتن بهشون تیر میزد
تهیونگ : جیمین من میخوام بیام جلو لطفا بذار بیام
جیمین : اگه بیای جلو باید با رفیقت خداحافظی کنی
یونا : جیمین خواهش میکنم، قَسَمِت میدم... لطفا
جیمین : درمانش کنید ولی تنبیه تو سرجاشه یونا
یونا : جیمین مرسی ، خیلی ازت ممنونم
جیمین : بیا تو اتاق شکنجه
یونا : ب.. باشه، وقتی جونگ کوک و گذاشتم تو اتاق میام
کوک : یونا قبول نکن، ب... بذار منو بکشه
یونا : حرف نزن جونگ کوک، وقتی درمان شدی صحبت میکنیم
یونا جونگ کوک و با کمک پسرا گذاشت داخل اتاقش و بعد از اومدن سوهیون به اتاق شکنجه رفت
یونا : ج... جیمین
جیمین : آه.... بالاخره اومدی
یونا : آره.... چیکار باید بکنم
جیمین : لباسات
یونا : لباسام چی
جیمین : درشون بیار
یونا : چی ، ولی توکه گفتی فقط شکنجه
جیمین : برای کبود کردن کمرت باید لباساتو دربیاری
یونا : شلوارمو که نیاز نیست در بیارم
جیمین : نه، چون اولین بارته فقط میخوام بالا تنتو کبود کنم
یونا : باشه
یونا شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنش، از جیمین خجالت میکشید ولی برای نجات دوست بچگیش باید اینکارو میکرد
جیمین : چقد بدنت سفیده
یونا : الان که دیگه سفید نمیمونه
جیمین : سعی میکنم کمتر شکنجت کنم تا سفیدی بدنت بمونه
یونا : خب دستامو میبندی؟
جیمین : آهان... آره یادم رفت
جیمین خیلی دلش میخواست یونا رو بغل کنه.... ولی جیمین میدونست که یونا عاشقش نیست و این کارا بیهوده بود
جیمین : خب... بخواب روی تخته
یونا : اینجا؟
جیمین : اوهوم
جیمین سعی میکرد خیلی آروم یونا رو بزنه ولی وقتی به این فک میکرد که یونا دوسش نداره ضربه هاشو محکم تر میزد
یونا : اییییییی.... جیمین چند تا ضربه مونده
جیمین : هفتاد تا، فعلا سی تا زدم
یونا : تروخدااااا
........
جین : منظورت چیه
جیهوپ : تو واقعا بی رحمی
تهیونگ : جیمین بذار جونگ کوک و درمانش کنیم
تهیونگ خواست بره جلو ولی جیمین نمیذاشت هیچکس بره جلو....اگر میرفتن بهشون تیر میزد
تهیونگ : جیمین من میخوام بیام جلو لطفا بذار بیام
جیمین : اگه بیای جلو باید با رفیقت خداحافظی کنی
یونا : جیمین خواهش میکنم، قَسَمِت میدم... لطفا
جیمین : درمانش کنید ولی تنبیه تو سرجاشه یونا
یونا : جیمین مرسی ، خیلی ازت ممنونم
جیمین : بیا تو اتاق شکنجه
یونا : ب.. باشه، وقتی جونگ کوک و گذاشتم تو اتاق میام
کوک : یونا قبول نکن، ب... بذار منو بکشه
یونا : حرف نزن جونگ کوک، وقتی درمان شدی صحبت میکنیم
یونا جونگ کوک و با کمک پسرا گذاشت داخل اتاقش و بعد از اومدن سوهیون به اتاق شکنجه رفت
یونا : ج... جیمین
جیمین : آه.... بالاخره اومدی
یونا : آره.... چیکار باید بکنم
جیمین : لباسات
یونا : لباسام چی
جیمین : درشون بیار
یونا : چی ، ولی توکه گفتی فقط شکنجه
جیمین : برای کبود کردن کمرت باید لباساتو دربیاری
یونا : شلوارمو که نیاز نیست در بیارم
جیمین : نه، چون اولین بارته فقط میخوام بالا تنتو کبود کنم
یونا : باشه
یونا شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنش، از جیمین خجالت میکشید ولی برای نجات دوست بچگیش باید اینکارو میکرد
جیمین : چقد بدنت سفیده
یونا : الان که دیگه سفید نمیمونه
جیمین : سعی میکنم کمتر شکنجت کنم تا سفیدی بدنت بمونه
یونا : خب دستامو میبندی؟
جیمین : آهان... آره یادم رفت
جیمین خیلی دلش میخواست یونا رو بغل کنه.... ولی جیمین میدونست که یونا عاشقش نیست و این کارا بیهوده بود
جیمین : خب... بخواب روی تخته
یونا : اینجا؟
جیمین : اوهوم
جیمین سعی میکرد خیلی آروم یونا رو بزنه ولی وقتی به این فک میکرد که یونا دوسش نداره ضربه هاشو محکم تر میزد
یونا : اییییییی.... جیمین چند تا ضربه مونده
جیمین : هفتاد تا، فعلا سی تا زدم
یونا : تروخدااااا
........
۲۱.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.