تو هیولا نیستی p8
تو هیولا نیستی p8
الان ی ماه از رابطم با کوک میگذره ما باهم قرار میزاریم و پسرا هم اینو میدونن خیلی میخوام پیشش بمونم ولی قراره برم امروز به پسرا گفتم برن بیرون تا ب کوک جریانو بگم و دیگه برم پیش خدایان همینجوری رو مبل نشسته بودم و منتظر کوک. بودم که حضور کسی رو پشت سرم حس کردم فکر کردم کوک و وقتی برگشتم با صورت کینما مواجه شدم با ترس از جام پا شدم و گفتم
+ا. اینجا چیکار.. میکنی
کینما: اومدن دنبالت خوشگله که ی فلز رو گذاشت رو سینم که باعث شد قدرتم ضعیف شه ولی چرا اون از من قوی ترین چرا باید کاری کنه قدرتم کم شه(برا همیشه کم نمیشه ها فقط ی ساعت اینا) منو انداخت رو کولش بردتم تو ماشینش و منو برد با گارش که ی قصر ترسناک بود دستو پامو بست و دهنمو و ازم ی عکس گرف و برا یکی فرستاد حدس میزنم برا کوک بفرسته ولی دارم خدا خدا میکنم که کوک نیاد
از زبان کوک
کارام تو شرکتم تموم شد رفتم خونه هیچ کس نبود به پسرا زنگ زدم گفت ات خونس ولی کجاس همه جای خونرو گشتم بهش زنگ زدم صدای گوشیش از روی میز کنارم بلند شد اون کجاس که گوشیشو نبرده که یهو ی پیام برام پیام رو با کردم ی عکس بود زدم رو عکس و عکس از ات بود که دستو پاش بسته بود ولی نه با تناب با زنجیر یادم افتاد که ات گفته اگه فلز بهم بخوره برا ی مدت خیلی کم قدرتم کم میشه که ی پیام از همون ادم اومد که نوشته بود
اگه دوس داری زنده بمونه بیا اینجا.........
با هیچ تردیدی رفتم سمت ماشینم وقتی رسیدم به اون ادرم ی در توی ی تخته سنگ بود درو باز کردم ات وست سالن بود سمتش دویدم ات پاشد دهنشو باز کردم که گفت
+کوک فرار کن........
که درد بدی توی شکمم حس کردم
از زبان ات
بعد چند میم در باز شد کوک اوحد طرفتم کینما پشت در گایم شده بود بلندم کرد دهنمو باز کرد تا بهش گفتم فرار کنه کینما دستشو شبیه ی خنجر کرد و از پشت کرد تو شکم کوک.......
پارت بعدی ۲۰تا کامنت ۱۵تا لایک
الان ی ماه از رابطم با کوک میگذره ما باهم قرار میزاریم و پسرا هم اینو میدونن خیلی میخوام پیشش بمونم ولی قراره برم امروز به پسرا گفتم برن بیرون تا ب کوک جریانو بگم و دیگه برم پیش خدایان همینجوری رو مبل نشسته بودم و منتظر کوک. بودم که حضور کسی رو پشت سرم حس کردم فکر کردم کوک و وقتی برگشتم با صورت کینما مواجه شدم با ترس از جام پا شدم و گفتم
+ا. اینجا چیکار.. میکنی
کینما: اومدن دنبالت خوشگله که ی فلز رو گذاشت رو سینم که باعث شد قدرتم ضعیف شه ولی چرا اون از من قوی ترین چرا باید کاری کنه قدرتم کم شه(برا همیشه کم نمیشه ها فقط ی ساعت اینا) منو انداخت رو کولش بردتم تو ماشینش و منو برد با گارش که ی قصر ترسناک بود دستو پامو بست و دهنمو و ازم ی عکس گرف و برا یکی فرستاد حدس میزنم برا کوک بفرسته ولی دارم خدا خدا میکنم که کوک نیاد
از زبان کوک
کارام تو شرکتم تموم شد رفتم خونه هیچ کس نبود به پسرا زنگ زدم گفت ات خونس ولی کجاس همه جای خونرو گشتم بهش زنگ زدم صدای گوشیش از روی میز کنارم بلند شد اون کجاس که گوشیشو نبرده که یهو ی پیام برام پیام رو با کردم ی عکس بود زدم رو عکس و عکس از ات بود که دستو پاش بسته بود ولی نه با تناب با زنجیر یادم افتاد که ات گفته اگه فلز بهم بخوره برا ی مدت خیلی کم قدرتم کم میشه که ی پیام از همون ادم اومد که نوشته بود
اگه دوس داری زنده بمونه بیا اینجا.........
با هیچ تردیدی رفتم سمت ماشینم وقتی رسیدم به اون ادرم ی در توی ی تخته سنگ بود درو باز کردم ات وست سالن بود سمتش دویدم ات پاشد دهنشو باز کردم که گفت
+کوک فرار کن........
که درد بدی توی شکمم حس کردم
از زبان ات
بعد چند میم در باز شد کوک اوحد طرفتم کینما پشت در گایم شده بود بلندم کرد دهنمو باز کرد تا بهش گفتم فرار کنه کینما دستشو شبیه ی خنجر کرد و از پشت کرد تو شکم کوک.......
پارت بعدی ۲۰تا کامنت ۱۵تا لایک
۹.۸k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.