ادامه فیک:قلب
قلب رو لیسید و روی کیک گذاشت بدون اینکه کسی متوجه بشه از اشپز خونه خارج شد و توی تاریک ترین نقطه نشست...
*
*
با صدای جیغ کسی همه به سمت آشپزخونه هجوم بردن
یجی جنازه ا.ت رو بغل کرده بود و گریه میکرد
باورش نمیشد اون دختر کوچولوی بامزه اینطور بیرحمانه به قتل برسه...
یونگی دستاشو توی جیبش فرو کرد و با پوزخند به بقیه که حسابی ترسیده بودن و جیغ میکشیدن خیره شد
*
*
*
همه میدونستن که یونگی ا.ت رو کشته ولی مدرکی برای اثباتش نبود...
پرونده ا.ت هم جزو پرونده حل نشده"قلب"شد...
پرونده ای قرار نبود هیچ وقت حل بشه...
توی دانشگاه همه حتی مدیر و استاد ها ازش میترسیدن
ولی برای یونگی مهم نبود اون فقط منتظر قربانی بعدیش بود کسی که با شکافتن سینش حس شادی و آرامش بهش دست بده...
*
*
با صدای جیغ کسی همه به سمت آشپزخونه هجوم بردن
یجی جنازه ا.ت رو بغل کرده بود و گریه میکرد
باورش نمیشد اون دختر کوچولوی بامزه اینطور بیرحمانه به قتل برسه...
یونگی دستاشو توی جیبش فرو کرد و با پوزخند به بقیه که حسابی ترسیده بودن و جیغ میکشیدن خیره شد
*
*
*
همه میدونستن که یونگی ا.ت رو کشته ولی مدرکی برای اثباتش نبود...
پرونده ا.ت هم جزو پرونده حل نشده"قلب"شد...
پرونده ای قرار نبود هیچ وقت حل بشه...
توی دانشگاه همه حتی مدیر و استاد ها ازش میترسیدن
ولی برای یونگی مهم نبود اون فقط منتظر قربانی بعدیش بود کسی که با شکافتن سینش حس شادی و آرامش بهش دست بده...
۴۷.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.