★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
اسم رمان؟: My sweetheart loves me
کاپل؟: زویآ _ برایان
pirt: ۶
جونگکوک حس خوبی داشت ولی از زویآ Lب گرفت اما یهو از ترس فرار کرد، ولی زویآ وقتی دید کوک رفت یهو تو شوک بود اما لبخند رو لباش بود
کوک رفت تو اتاق با استرس گفت 👇🏻
جونگکوک: وای خدا من چکار کردم خدایا خدایاااا خدایااااااااااااااااااا
جیمین: چی شده؟
جونگکوک: من زویآ رو Bوسیدمممممم
جیمین: ههههههههههههه گیلیلیلیلیلی
جونگکوک: من از استرسسسس دارم میمیرمممممم
جیمین: بیا بشین اروم باش
هیونجین: جیمین، چش شده؟
جیمین: زویآ رو Bوسیده
هیونجین: عررررررررررررر
جیمین: مگه گاوی؟
جونگکوک: بسهههه
هیونجین: د ارام باش خر
جیمین: اخه این استرس داره احمق
جونگکوک: نههه نههه یه حس عجیبی دارم لباش خیلی نرم بود!
هیونجین: خیله خب اروم باش
جیمین: بگیرید بکپید فردا مسابقه فیناله
جونگکوک: بریم که از ماتریسک خارجم
هیونجین:(خنده)
جیمین: شب بخیر
هیونجین _ جونگکوک: شب بخیر
صبح شد
صبح شد کوک و پسرا سریع بیدار شدن اماده شدن و رفتن برا بازی
زویآ با استرس روی صندلی نشسته بود
بازی شروع شد
جونگکوک درحال بازی بود ولی وقتی زویآ رو دید یاد اون شب اوفتاد ..
و جونگکوک هیچی نفهمید یه گل زد
زویآ ذوق کرد با داد گفت 👇🏻
زویآ: افریننننننننن (اشک ریختن)
جونگکوک لبخند زد گفت 👇🏻
جونگکوک: مرسی از حمایتتتتتتتتتتتتتتتتتت!
بازی دوباره شروع شد و کوک یه گلللل دیگه زددددد
بازی تموم شد زویآ با پاهای کبودش بدو بدو رفت کوک رو محکم بغل کرد
جونگکوک صورت زویآ رو گرفت و اون کلمه جادویی رو به زبون اورد 👇🏻
جونگکوک: زویآ دوست دارم
زویآ نفسش گرفت و گفت 👇🏻
زویآ: منم دوست دارم
جونگکوک جلو همه زویآ رو با عشق Bوسیددددد
★پارت بعدی فردا حالم خوش نی🤌🏻💋💔:)))★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
اسم رمان؟: My sweetheart loves me
کاپل؟: زویآ _ برایان
pirt: ۶
جونگکوک حس خوبی داشت ولی از زویآ Lب گرفت اما یهو از ترس فرار کرد، ولی زویآ وقتی دید کوک رفت یهو تو شوک بود اما لبخند رو لباش بود
کوک رفت تو اتاق با استرس گفت 👇🏻
جونگکوک: وای خدا من چکار کردم خدایا خدایاااا خدایااااااااااااااااااا
جیمین: چی شده؟
جونگکوک: من زویآ رو Bوسیدمممممم
جیمین: ههههههههههههه گیلیلیلیلیلی
جونگکوک: من از استرسسسس دارم میمیرمممممم
جیمین: بیا بشین اروم باش
هیونجین: جیمین، چش شده؟
جیمین: زویآ رو Bوسیده
هیونجین: عررررررررررررر
جیمین: مگه گاوی؟
جونگکوک: بسهههه
هیونجین: د ارام باش خر
جیمین: اخه این استرس داره احمق
جونگکوک: نههه نههه یه حس عجیبی دارم لباش خیلی نرم بود!
هیونجین: خیله خب اروم باش
جیمین: بگیرید بکپید فردا مسابقه فیناله
جونگکوک: بریم که از ماتریسک خارجم
هیونجین:(خنده)
جیمین: شب بخیر
هیونجین _ جونگکوک: شب بخیر
صبح شد
صبح شد کوک و پسرا سریع بیدار شدن اماده شدن و رفتن برا بازی
زویآ با استرس روی صندلی نشسته بود
بازی شروع شد
جونگکوک درحال بازی بود ولی وقتی زویآ رو دید یاد اون شب اوفتاد ..
و جونگکوک هیچی نفهمید یه گل زد
زویآ ذوق کرد با داد گفت 👇🏻
زویآ: افریننننننننن (اشک ریختن)
جونگکوک لبخند زد گفت 👇🏻
جونگکوک: مرسی از حمایتتتتتتتتتتتتتتتتتت!
بازی دوباره شروع شد و کوک یه گلللل دیگه زددددد
بازی تموم شد زویآ با پاهای کبودش بدو بدو رفت کوک رو محکم بغل کرد
جونگکوک صورت زویآ رو گرفت و اون کلمه جادویی رو به زبون اورد 👇🏻
جونگکوک: زویآ دوست دارم
زویآ نفسش گرفت و گفت 👇🏻
زویآ: منم دوست دارم
جونگکوک جلو همه زویآ رو با عشق Bوسیددددد
★پارت بعدی فردا حالم خوش نی🤌🏻💋💔:)))★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۲.۹k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.