من فقط یه فن گرل بودم(:💜《آخر》
"کنسرت"
لباس میساکی(اسلاید2)
همه اعضا به همراه میساکی به سمت استیج حرکت کردن...
شروع کردن به خوندن اهنگ......
"بعد از اتمام آهنگ"
کوکی:ارمی ها میخوام یه چیزی بهتون بگم میدونید من شمارو خیلی دوست دارم و برام عزیزید امیدوارم همیشه اینو بدونید.....ولی من قراره یه روزی ازدواج کنم و اینو میدونید......میشه به کسی که دوستش دارم اعتراف کنم؟
آرمیز:آره حتما ما ازت حمایت میکنیم........
کوکی:واقعا که فرشته اید.....پارک میساکی با من قرار میزاری؟
صدای جیغ و خوشحالی همه بلند شد.......
میساکی:آره....
و این حرف مساوی شد با بالا رفتن توسط کوک
میساکی:ولی.....میخوام برای ارمی ها و کیوت بلک ها یه آهنگ بخونم.........راجب حسی که این هم سال نسبت به جونگکوک داشتم........(آهنگ اسلاید 3)
''بعد از خوندن''
همه ارمی ها تقریبا به گریه افتاده بودن.....
جونگکوک با بهت به میساکی نگاه میکرد
میساکی:جونگکوکا من تو رو از همه بیشتر دوست دارم:)
کوکی:عاشقتم.
و بعد به سمتش حرکت کرد و لب هاش رو روی لب های میساکی گذاشت.....همه شروع کردن به هورا.....
"چند ماه بعد"
^سئول^
جونگکوک:خب دیگه نقشه رو تکرار نمیکنم سوتی بدید خودم میشمتون مخصوصا تو جیمین و یونگی تو هم به دوست دخترت بگو لو نده باش؟
جیمین:باش.حواسم هست ولی شهر بازی یادت نره
کوکی:باشه.جناب مین حواست به دوست دخترت باشه ها
یونگی:وای باشه حواسم هست به سوآی مظلوم من چیکار داری؟
صدای در اومد(تو اتاق کمپانی بودن)
کوکی:اومد اومد.....
میساکی:سلام.........
کوکی:سلام میخواستم یه چیزی بگم......
میساکی:بگو عزیزم
کوکی:میشه دیگه دوست دخترم نباشی؟
میساکی بغضش گرفت کیفش از دستش افتاد......
میساکی:چ...چی؟
کوکی:میگم دیگه دوست دخترم نباش.....میشه زنم باشی؟؟؟بشی خانم جئون؟؟؟؟*با خنده کنترل شده*
میساکی:جئووون جووونگ کووووک میکشمت سکته کردم
همه:😂😂😂
کوکی:حالا قبول میکنی؟
میساکی:معلومه
کوکی:واییییییییییی مرسی
یونگی:تموم شد؟؟؟؟؟ حالا بریم شام دوست دخترمو از گشنگی کشتید
میساکی:یااااااا پرو اون اول رفیق خل خودم بوده....باشه بریم
یونگی:حالا که دوست دختره منه پرو خانم
کوکی:یااااااا با زنم درست حرف بزن
نامجون:جین من دیگه نمیکشم😪😪
جین:گمشید شام اشک لیدر درآوردید
"سر شام"
همه مشغول غذا خوردن در سکوت بودن که میساکی سکوت رو شکست و شروع کرد به حرف زدن
میساکی:میدونید چیه؟اون موقع که تازه جونگکوک رو میشناختم تازه فن گرل شده بودم بخاطرش گریه میکردم بخاطرش تلاش میکردم هیچوقت فکرش نمیکردم ازم خواستگاری کنه
تهیونگ:اها.ولی چرا گریه میکردی؟؟؟؟؟؟
میساکی:چون...منفقطیهفنگرلبودم(:💜
__________________《پایان》___________________
خب...
تموم
دوستون دارم
کیم.ایسومی
لباس میساکی(اسلاید2)
همه اعضا به همراه میساکی به سمت استیج حرکت کردن...
شروع کردن به خوندن اهنگ......
"بعد از اتمام آهنگ"
کوکی:ارمی ها میخوام یه چیزی بهتون بگم میدونید من شمارو خیلی دوست دارم و برام عزیزید امیدوارم همیشه اینو بدونید.....ولی من قراره یه روزی ازدواج کنم و اینو میدونید......میشه به کسی که دوستش دارم اعتراف کنم؟
آرمیز:آره حتما ما ازت حمایت میکنیم........
کوکی:واقعا که فرشته اید.....پارک میساکی با من قرار میزاری؟
صدای جیغ و خوشحالی همه بلند شد.......
میساکی:آره....
و این حرف مساوی شد با بالا رفتن توسط کوک
میساکی:ولی.....میخوام برای ارمی ها و کیوت بلک ها یه آهنگ بخونم.........راجب حسی که این هم سال نسبت به جونگکوک داشتم........(آهنگ اسلاید 3)
''بعد از خوندن''
همه ارمی ها تقریبا به گریه افتاده بودن.....
جونگکوک با بهت به میساکی نگاه میکرد
میساکی:جونگکوکا من تو رو از همه بیشتر دوست دارم:)
کوکی:عاشقتم.
و بعد به سمتش حرکت کرد و لب هاش رو روی لب های میساکی گذاشت.....همه شروع کردن به هورا.....
"چند ماه بعد"
^سئول^
جونگکوک:خب دیگه نقشه رو تکرار نمیکنم سوتی بدید خودم میشمتون مخصوصا تو جیمین و یونگی تو هم به دوست دخترت بگو لو نده باش؟
جیمین:باش.حواسم هست ولی شهر بازی یادت نره
کوکی:باشه.جناب مین حواست به دوست دخترت باشه ها
یونگی:وای باشه حواسم هست به سوآی مظلوم من چیکار داری؟
صدای در اومد(تو اتاق کمپانی بودن)
کوکی:اومد اومد.....
میساکی:سلام.........
کوکی:سلام میخواستم یه چیزی بگم......
میساکی:بگو عزیزم
کوکی:میشه دیگه دوست دخترم نباشی؟
میساکی بغضش گرفت کیفش از دستش افتاد......
میساکی:چ...چی؟
کوکی:میگم دیگه دوست دخترم نباش.....میشه زنم باشی؟؟؟بشی خانم جئون؟؟؟؟*با خنده کنترل شده*
میساکی:جئووون جووونگ کووووک میکشمت سکته کردم
همه:😂😂😂
کوکی:حالا قبول میکنی؟
میساکی:معلومه
کوکی:واییییییییییی مرسی
یونگی:تموم شد؟؟؟؟؟ حالا بریم شام دوست دخترمو از گشنگی کشتید
میساکی:یااااااا پرو اون اول رفیق خل خودم بوده....باشه بریم
یونگی:حالا که دوست دختره منه پرو خانم
کوکی:یااااااا با زنم درست حرف بزن
نامجون:جین من دیگه نمیکشم😪😪
جین:گمشید شام اشک لیدر درآوردید
"سر شام"
همه مشغول غذا خوردن در سکوت بودن که میساکی سکوت رو شکست و شروع کرد به حرف زدن
میساکی:میدونید چیه؟اون موقع که تازه جونگکوک رو میشناختم تازه فن گرل شده بودم بخاطرش گریه میکردم بخاطرش تلاش میکردم هیچوقت فکرش نمیکردم ازم خواستگاری کنه
تهیونگ:اها.ولی چرا گریه میکردی؟؟؟؟؟؟
میساکی:چون...منفقطیهفنگرلبودم(:💜
__________________《پایان》___________________
خب...
تموم
دوستون دارم
کیم.ایسومی
۶۲.۴k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.