𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁵
𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁵
"راوی"
دخترک وارد اتاق خود شد باید خوشحال باشد که از یک خانواده فقیر آزاد شده ولی دلتنگ پدر و مادرش بود به دور و برش نگاهی انداخت اتاق کاملاً صورتی رنگ بود
(سمت راست اتاق)
در ورودی وسط دیوار بود... سمت چپ تخت و یک کمد بزرگ قرار گرفته بود دختر به سمت کمد رفت و بازش کرد کمد دو کشوی کوچکتر پایین داشت در کشوی بزرگتر انواع اقسام لباسها چیده شده بود و زیبا بود...
کشوی پایین هم پر از گل سر و سنجاق سی.نه بود
زیر کمد هم حدود هفت تا جعبه کفش پر از کفشهای قشنگ جفت جفت شده بود....
دخترک از مایه دیدن این همه چیزهای قشنگ تعجب کرده بود!
(سمت چپ اتاق)
یه میز آرایش با یه آینه گرد بزرگ روی میز آرایش هم پر از انواع عطر و لاک چیده شده بودند زیر کشوی میز آرایشی سه مدل شونه و یه سشوار بابلس و بیگودی و تافت قرار داشت
کمی اونورتر پوسترهای کیوت و قشنگی از گربهها و خوانندههای پاپ و کی پاپ بود...
~~~~~
روبروی در مستقیم پنجره بزرگی قرار داشت که نمای حیات پشتی رو نشون میداد حیات پشتی عمارت از یک تاب سفید و چمن مصنوعی پوشیده شده بود دخترک دستهایش را روی لبه پنجره گذاشت و پاشنه پایش را بلند کرد چشمانش را بست و با دقت به صدای گنجشکها گوش میداد باد میوزید و موهای دختر را میرقصاند خترک چند دقیقه بعد پنجرهاش را بست و کنار پوسترها رفت سرش رو کج کرد و خیره نگاه میکرد فقط چند تا از خوانندهها رو میشناخت و خوشحال بود همچین اتاقی دارد!
ویو ات
با صدای در از باغ تو ذهنم خارج شدم و رفتم تا در رو باز کنم یه پیرزن بود سینی غذایی توی دستش سنگینی میکرد.... به سینی غذا نگاهی انداختم پر از غذا بود!
سینی رو روی میز کنار تخت گذاشت و تعظیم کرد......
"راوی"
دخترک وارد اتاق خود شد باید خوشحال باشد که از یک خانواده فقیر آزاد شده ولی دلتنگ پدر و مادرش بود به دور و برش نگاهی انداخت اتاق کاملاً صورتی رنگ بود
(سمت راست اتاق)
در ورودی وسط دیوار بود... سمت چپ تخت و یک کمد بزرگ قرار گرفته بود دختر به سمت کمد رفت و بازش کرد کمد دو کشوی کوچکتر پایین داشت در کشوی بزرگتر انواع اقسام لباسها چیده شده بود و زیبا بود...
کشوی پایین هم پر از گل سر و سنجاق سی.نه بود
زیر کمد هم حدود هفت تا جعبه کفش پر از کفشهای قشنگ جفت جفت شده بود....
دخترک از مایه دیدن این همه چیزهای قشنگ تعجب کرده بود!
(سمت چپ اتاق)
یه میز آرایش با یه آینه گرد بزرگ روی میز آرایش هم پر از انواع عطر و لاک چیده شده بودند زیر کشوی میز آرایشی سه مدل شونه و یه سشوار بابلس و بیگودی و تافت قرار داشت
کمی اونورتر پوسترهای کیوت و قشنگی از گربهها و خوانندههای پاپ و کی پاپ بود...
~~~~~
روبروی در مستقیم پنجره بزرگی قرار داشت که نمای حیات پشتی رو نشون میداد حیات پشتی عمارت از یک تاب سفید و چمن مصنوعی پوشیده شده بود دخترک دستهایش را روی لبه پنجره گذاشت و پاشنه پایش را بلند کرد چشمانش را بست و با دقت به صدای گنجشکها گوش میداد باد میوزید و موهای دختر را میرقصاند خترک چند دقیقه بعد پنجرهاش را بست و کنار پوسترها رفت سرش رو کج کرد و خیره نگاه میکرد فقط چند تا از خوانندهها رو میشناخت و خوشحال بود همچین اتاقی دارد!
ویو ات
با صدای در از باغ تو ذهنم خارج شدم و رفتم تا در رو باز کنم یه پیرزن بود سینی غذایی توی دستش سنگینی میکرد.... به سینی غذا نگاهی انداختم پر از غذا بود!
سینی رو روی میز کنار تخت گذاشت و تعظیم کرد......
۱۴.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.