فیک 《 bad boy 》
فیک 《 bad boy 》
P*4*
(ویو فردا صبح)
بیدار شدم سرم بشدت درد میکرد پاشدم کارای مربوطه رو کردم و رفتم صبحونه بخورم
داشتم میخوردم که یهو یاد چیزی افتادم (اتفاقای دیشب)
ایشششششش خدا لعنتت کنه دختر
حالا مهم نيست دیگه توی این شهر به این بزرگی چجوری منو میبینه تو مدرسه هم که نیست پس ولش
پاشدم یونیفورم مدرسمو پوشیدم راه افتادم به سمت مدرسه
در کلاسو باز کردم و سرجام نشستم
داشتم اهنگ گوش میدادم که دیدم یه پسره اومد تو کلاس
ا..اون....اون همونههههه واییی خدااااا چراااااا به کدامین گناهههههههه
کتابمو جلوی صورتم گرفتم که دیرم اومد روی میز بقلیه من نشست
وایییی نهه چرا اینجااااااااا خدا لعنتت کنه معلم اومد داشت درس میداد که منم کل اون مدت کتاب روی صورتم بود که زنگ خورد
پاشدم سریع رفتم به سمت حیاط یه نفس عمیقی کشیدم
+ یا اروم باش دختر شاید اصلا تو رو یادش نمیاد ..... اره
رفتی روی یکی از نیمکتا نشستی
داشتی شیر کاکائو میخوردی که دیدی شوگا و همون پسره دارن راه میرن
ایی خداا اینم شانسه؟
صورتمو با دستام پوشوندم که شوگا بدو بدو اومد سمتم
*اینجا چیکار میکنی؟ چرا اینطوریی ؟ نکنه...نکنه عاشق جونگکوک شدی؟ (خنده ی مرموز )
+چیییییی؟ جونگکوک؟ جونگکوک کیه؟
*همونه که اونجا وایستاده
+چییییییییییی
*عاشقش شدی؟ البته تعجبی هم نداره کل مدرسه روش کراش دارن...
+من غلط کنم عاشقش شم
*پس چرا اینطوری رفتار میکنی؟
+ببین یچیزی بهت میگم ولی نباید و اصلا به کسی بگی
*چرا؟
+چون چ به را وصله ..... خب خوب گوش کن (توضیح دادن ماجرا دیشب)
*واو... تاحالا کسی جرعت نکرده بود اینجوری با جونگکوک رفتار کنه
+چرا؟
*چون (سرش رو برد دم گوش ا/ت ) چون پسر بزرگترین مافیا کرهست
+چ....چ..چی؟
*پس بهتره همینجور کاری کنی که نبینتت وگرنه با اون کاری که تو کردی بدبختت میکنه
+قول میدی که بهش نگی دیگه؟
*نه
+یااااااااااا جرعت داری بگو با هفت روش سامورایی میکشمتتت
*مراقب باش خودت قبلش کشته نشی
+چ...چی؟ اصلا هرچی
*پس من رفتم بهش بگم
+یا..یاااااااا وایسا
(افتادن دنبال هم )
+ترو خدا وایساااا نمیخوایی که بمیرممم
*به همین خیال باش
داشتم دنبالش میرفتم که یهو...................
خماریییییییی
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
P*4*
(ویو فردا صبح)
بیدار شدم سرم بشدت درد میکرد پاشدم کارای مربوطه رو کردم و رفتم صبحونه بخورم
داشتم میخوردم که یهو یاد چیزی افتادم (اتفاقای دیشب)
ایشششششش خدا لعنتت کنه دختر
حالا مهم نيست دیگه توی این شهر به این بزرگی چجوری منو میبینه تو مدرسه هم که نیست پس ولش
پاشدم یونیفورم مدرسمو پوشیدم راه افتادم به سمت مدرسه
در کلاسو باز کردم و سرجام نشستم
داشتم اهنگ گوش میدادم که دیدم یه پسره اومد تو کلاس
ا..اون....اون همونههههه واییی خدااااا چراااااا به کدامین گناهههههههه
کتابمو جلوی صورتم گرفتم که دیرم اومد روی میز بقلیه من نشست
وایییی نهه چرا اینجااااااااا خدا لعنتت کنه معلم اومد داشت درس میداد که منم کل اون مدت کتاب روی صورتم بود که زنگ خورد
پاشدم سریع رفتم به سمت حیاط یه نفس عمیقی کشیدم
+ یا اروم باش دختر شاید اصلا تو رو یادش نمیاد ..... اره
رفتی روی یکی از نیمکتا نشستی
داشتی شیر کاکائو میخوردی که دیدی شوگا و همون پسره دارن راه میرن
ایی خداا اینم شانسه؟
صورتمو با دستام پوشوندم که شوگا بدو بدو اومد سمتم
*اینجا چیکار میکنی؟ چرا اینطوریی ؟ نکنه...نکنه عاشق جونگکوک شدی؟ (خنده ی مرموز )
+چیییییی؟ جونگکوک؟ جونگکوک کیه؟
*همونه که اونجا وایستاده
+چییییییییییی
*عاشقش شدی؟ البته تعجبی هم نداره کل مدرسه روش کراش دارن...
+من غلط کنم عاشقش شم
*پس چرا اینطوری رفتار میکنی؟
+ببین یچیزی بهت میگم ولی نباید و اصلا به کسی بگی
*چرا؟
+چون چ به را وصله ..... خب خوب گوش کن (توضیح دادن ماجرا دیشب)
*واو... تاحالا کسی جرعت نکرده بود اینجوری با جونگکوک رفتار کنه
+چرا؟
*چون (سرش رو برد دم گوش ا/ت ) چون پسر بزرگترین مافیا کرهست
+چ....چ..چی؟
*پس بهتره همینجور کاری کنی که نبینتت وگرنه با اون کاری که تو کردی بدبختت میکنه
+قول میدی که بهش نگی دیگه؟
*نه
+یااااااااااا جرعت داری بگو با هفت روش سامورایی میکشمتتت
*مراقب باش خودت قبلش کشته نشی
+چ...چی؟ اصلا هرچی
*پس من رفتم بهش بگم
+یا..یاااااااا وایسا
(افتادن دنبال هم )
+ترو خدا وایساااا نمیخوایی که بمیرممم
*به همین خیال باش
داشتم دنبالش میرفتم که یهو...................
خماریییییییی
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
۱۳.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.