فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۳۸
ویو کوک
فک کردم لیونسو میخواد بره بیرون...ولی خوشبختانه نرف
وایساد جلو درو درو باز کرد و وایساده بقل در
لیونسو:ببینم شما دوتا نمیخواین برین عمارت؟ میخواین تا سه روز دیگه اینجا پلاس باشیین؟ برین عمارت تا بهمون حمله نشدهه
بکیون:اهاااا اونوقت شما چی؟
لیونسو:میمونم پیش دویون تشریف ببرین لطفاااا
باز گف دویون!.....
واقعا نمیتونم این اسم کوفتی رو تحمل کنم! یاد اون گذشته ی لعنتی میوفتم....ولی چاره ای نیس نمیتونم بهش بگم منو با اون اسم صدا نزنه
تهیونگ: اره ما هم مثلا رفتیم!
بکیون:لازم نکرده شما دوتا برین من خودم پیشش میمونم
لیونسو:بابا گمشین برین دیگه عههه
بکیون:مرضضضض:/
لیونسو:اصا میخوام باهاش خصوصی حرف بزنم به شما ها چه
ته:بیا بریم بابا عیش...میخواد با عشقش تنها باشه
لیونسو:تو هم برو با هانا جونت تنها بااش(دوس دختر قبلی ته)
ته:الان مثلا خواستی حرصمو دراریی؟...میشه درباره ی اون با م حرف نزنی؟(جدی)
بکیون ته رو هل داد سمت در :باشه داشم اروم بیا بریم
که رفتن بیرون
لیونسو اومد و نشست روی صندلی:هعییی بالاخره رفتن اخیش
کوک:خوبی؟ خسته شدی؟
لیونسو به کمرش کش و قوصی داد:اره بابا...تو فعلا به فکر خودت باش
کوک:نیستم...چند نفر بیرون بودن؟ همرو کشتی؟ بهت شلیک نکردن که؟
لیونسو که متوجه نگرانی های من شده بود با نگاه تمسخر امیزی داشت منو نگاه میکرد
کوک:چیه خب نگرانتمم
لیونسو:نباش:/
چرا یدفعه انقد تغییر مود داد؟...چشه!
کوک:راستی.........
شرط نمیزارم خودم تا وقتی امتحانا تموم شه اروم اروم میزارم ولی شمام قول بدین کامنتا و لایکارو بترکونین هااا
#فیک #کوک #فیک_کوک #bts #army #kook #fake #رمان #ارمی #جونگ_کوک #jk #jungkook
فک کردم لیونسو میخواد بره بیرون...ولی خوشبختانه نرف
وایساد جلو درو درو باز کرد و وایساده بقل در
لیونسو:ببینم شما دوتا نمیخواین برین عمارت؟ میخواین تا سه روز دیگه اینجا پلاس باشیین؟ برین عمارت تا بهمون حمله نشدهه
بکیون:اهاااا اونوقت شما چی؟
لیونسو:میمونم پیش دویون تشریف ببرین لطفاااا
باز گف دویون!.....
واقعا نمیتونم این اسم کوفتی رو تحمل کنم! یاد اون گذشته ی لعنتی میوفتم....ولی چاره ای نیس نمیتونم بهش بگم منو با اون اسم صدا نزنه
تهیونگ: اره ما هم مثلا رفتیم!
بکیون:لازم نکرده شما دوتا برین من خودم پیشش میمونم
لیونسو:بابا گمشین برین دیگه عههه
بکیون:مرضضضض:/
لیونسو:اصا میخوام باهاش خصوصی حرف بزنم به شما ها چه
ته:بیا بریم بابا عیش...میخواد با عشقش تنها باشه
لیونسو:تو هم برو با هانا جونت تنها بااش(دوس دختر قبلی ته)
ته:الان مثلا خواستی حرصمو دراریی؟...میشه درباره ی اون با م حرف نزنی؟(جدی)
بکیون ته رو هل داد سمت در :باشه داشم اروم بیا بریم
که رفتن بیرون
لیونسو اومد و نشست روی صندلی:هعییی بالاخره رفتن اخیش
کوک:خوبی؟ خسته شدی؟
لیونسو به کمرش کش و قوصی داد:اره بابا...تو فعلا به فکر خودت باش
کوک:نیستم...چند نفر بیرون بودن؟ همرو کشتی؟ بهت شلیک نکردن که؟
لیونسو که متوجه نگرانی های من شده بود با نگاه تمسخر امیزی داشت منو نگاه میکرد
کوک:چیه خب نگرانتمم
لیونسو:نباش:/
چرا یدفعه انقد تغییر مود داد؟...چشه!
کوک:راستی.........
شرط نمیزارم خودم تا وقتی امتحانا تموم شه اروم اروم میزارم ولی شمام قول بدین کامنتا و لایکارو بترکونین هااا
#فیک #کوک #فیک_کوک #bts #army #kook #fake #رمان #ارمی #جونگ_کوک #jk #jungkook
۱۹.۲k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.