جونگین:امروز رفته بودی پیشش کمپانی تا بهش سر بزنی که یکی
جونگین:امروز رفته بودی پیشش کمپانی تا بهش سر بزنی که یکی از منیجر همش بهت نگاه میکرد و ای ان متوجه این موضوع شده بود خیلی عصبانی بود وقتی منیجرعه اومد پیش اعضا تا بهشون آب بده یه نگاه هیزی بهت کرد به صورتت زل زده بود که جونگین فهمید دستت رو گرفت کشیدتت تو بغلش پسره رو حول داد گفت
مثل اینکه اینجا یکی تنش خیلی میخاره
پسره به جونگین نگه میکنه که میبینه چقدر بد زول زده بهش میرینه تو خودش
پسره:ببخشید قربان
به جونگین ادای احترام میکنه از تو معذرت خواهی میکنه میره
جونگین:بدم پسره اینجوری بهت نگاه میکنن
رو نک انگشتات وایستادی لباش رو طولانی بوسیدی که گفت
خوبه این لبا قرار تا آخر عمر برای من باشه
مثل اینکه اینجا یکی تنش خیلی میخاره
پسره به جونگین نگه میکنه که میبینه چقدر بد زول زده بهش میرینه تو خودش
پسره:ببخشید قربان
به جونگین ادای احترام میکنه از تو معذرت خواهی میکنه میره
جونگین:بدم پسره اینجوری بهت نگاه میکنن
رو نک انگشتات وایستادی لباش رو طولانی بوسیدی که گفت
خوبه این لبا قرار تا آخر عمر برای من باشه
۱۳.۴k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.