maybe sad
maybe sad
#جمهوری_اسلامی_ایران
#مطابق_قوانین_ویسگون
پارت دوم
داشتم برمیگشتم که پام لیز خورد
داشتم میفتادم که اون مرد من و گرفت چند ثانیه به چشمای هم نگاه کردیم سریع خودمو جمع و جور کردم عذر خواهی کردم و برگشتم آشپزخونه
ات:جیا خدا خیرت نده🥲💔
جیا:🤣🤣
ات:رو آب بخندی
اون مرد اخرین مشتری بود
یک ساعت گذشت و اون رفت
ات:جیاااااا من میرم،خونه میبینمت
نکته:جیا و ات هم خونه هستن و مث خواهرن
جیا: اوکی برو
سریع رفتم خونه لباسم و عوض کردم کتابمو برداشتم و رفتم به جای همیشگی
در میان گندم زار قدم میزدم
رسیدم به جای همیشگی
جایی که با پدر و مادرم میومدیم
کتابمو برداشتم و شروع کردم به خوندن
((عشق ،بدون شرط دوستش داری،حسودی میکنی اما پاش وایمیسی حس سردرگمی داری حاضری جونتو واسش بدی ،احساسی که از شمشیر کشنده تره یا از زهر مار هرکسی یه بار عشق واقعی رو تجربه میکنه شاید بار ها دوست داشتنو تجربه کنی عشق مثل قمار میمونه یا زندگیتو میبازی و از دست میدی شاید این از دست دادن زندگی از دست دادن احساسات یا مال و اموال باشه اما میتونه از دست دادن جون باشه یا زندگی میسازی یه زندگی پر از عشق و محبت....))
به خودم اومدم که دیدم هوا تقریبا داره تاریک میشه سریع وسایلمو جمع کردم و برگشتم
ویو ته
چند وقت بود قرار بود برم شهر
ولی نمیتونستم
وقتی رفتم شهر یه دخترو دیدم اروم دنبالش رفتم و فهمیدم تو یه رستوران کار میکنه
زیبا ترین دختری بود که دیدم
دختری با موهای قهوه ای
چشمای قهوه ای و درشت
لب های زیبا
و صدای اون....
به خودم اومدم که دیدم خیلی وقته دارم بهش فکر میکنم سریع برگشتم سر کارم
فردا هم میرم شهر تا ببینمش
نمیدونم این حسی که دارم چیه ولی حس میکنم عاشقش شدم
#جمهوری_اسلامی_ایران
#مطابق_قوانین_ویسگون
پارت دوم
داشتم برمیگشتم که پام لیز خورد
داشتم میفتادم که اون مرد من و گرفت چند ثانیه به چشمای هم نگاه کردیم سریع خودمو جمع و جور کردم عذر خواهی کردم و برگشتم آشپزخونه
ات:جیا خدا خیرت نده🥲💔
جیا:🤣🤣
ات:رو آب بخندی
اون مرد اخرین مشتری بود
یک ساعت گذشت و اون رفت
ات:جیاااااا من میرم،خونه میبینمت
نکته:جیا و ات هم خونه هستن و مث خواهرن
جیا: اوکی برو
سریع رفتم خونه لباسم و عوض کردم کتابمو برداشتم و رفتم به جای همیشگی
در میان گندم زار قدم میزدم
رسیدم به جای همیشگی
جایی که با پدر و مادرم میومدیم
کتابمو برداشتم و شروع کردم به خوندن
((عشق ،بدون شرط دوستش داری،حسودی میکنی اما پاش وایمیسی حس سردرگمی داری حاضری جونتو واسش بدی ،احساسی که از شمشیر کشنده تره یا از زهر مار هرکسی یه بار عشق واقعی رو تجربه میکنه شاید بار ها دوست داشتنو تجربه کنی عشق مثل قمار میمونه یا زندگیتو میبازی و از دست میدی شاید این از دست دادن زندگی از دست دادن احساسات یا مال و اموال باشه اما میتونه از دست دادن جون باشه یا زندگی میسازی یه زندگی پر از عشق و محبت....))
به خودم اومدم که دیدم هوا تقریبا داره تاریک میشه سریع وسایلمو جمع کردم و برگشتم
ویو ته
چند وقت بود قرار بود برم شهر
ولی نمیتونستم
وقتی رفتم شهر یه دخترو دیدم اروم دنبالش رفتم و فهمیدم تو یه رستوران کار میکنه
زیبا ترین دختری بود که دیدم
دختری با موهای قهوه ای
چشمای قهوه ای و درشت
لب های زیبا
و صدای اون....
به خودم اومدم که دیدم خیلی وقته دارم بهش فکر میکنم سریع برگشتم سر کارم
فردا هم میرم شهر تا ببینمش
نمیدونم این حسی که دارم چیه ولی حس میکنم عاشقش شدم
۶۷۶
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.