تک پارتی (وقتی عضو نهمی و.......)
#هیونجین
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی و با جونهی سونتین ام وی داشتی و خیلی بهت نزدیک میشد شب رفتی خابگاه پسرا نبودن فقط خودت هیونجین بودین
روی مبل نشسته بودی و توی موبایلت بودی و هیونجین هم روی مبل رو به روییت نشسته بود و داشت با جدیت نگاهت میکرد که سرت رو بالا آوردی و تو هم نگاهتو بهش دادی
+ خوبی هیون؟
یک تا ابروشو بالا داد
_ باید بد باشم ؟
از طرز حرف زدنش کمی متعجب شدی
+ نه....فقط
_ فقط چی؟
تعجبت بیشتر از قبل شد و با چشمای ریز نگاهش کردی
+ هیون مشکلیه؟....چرا اینقدر عجیب شدی ؟
پوزخندی زد
_ من؟.....من که کاملاً حالم خوبه
نفس عمیقی کشیدی
+ میشه اینطوری رفتار نکنی ؟
هیون یک تا ابروشو بالا داد و بهت خیره شده بود
_ مگه چی کار کردم ؟
پوفی از کلافگی کشیدی
+ عجیب رفتار میکنی.....بس کن بگو موضوع چیه
هیون دستش رو زیر چونش گذاشته بود و ادای آدمایی که دارن فکر میکنن رو در میاره
_ اوممممم....شاید بخاطر اون خانومی که بلد نبود توی ام وی چطوری لباس بپوشه باشه.....نمیدونم
تازه منظورش رو فهمیده بودی و با عصبانیت از روی مبل بلند شدی
+ هیی....حواست باشه چی میگی
با خونسردی نگاهش رو بهت داد و آروم از روی مبل بلند شد و الان رو به روت ایستاده بود
_ حواسم باشه ؟......فکر کنم اینو من باید بهت بگم خانوم کوچولو
عصبی شدی و میخواستی از کنارش رد بشی که دستت رو گرفت و محکم پرتت کرد روی مبل
+ چ...چیکار میکنی؟
یک تا ابروشو بالا داد و سرش رو خم کرد
_ میخوای نشونت بدم چطوری باید حواست رو جمع کنی ؟
پوزخندی زد و آروم روت خیمه زد
_ من آدم خطرناکی میتونم باشم خانوم کوچولو
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی و با جونهی سونتین ام وی داشتی و خیلی بهت نزدیک میشد شب رفتی خابگاه پسرا نبودن فقط خودت هیونجین بودین
روی مبل نشسته بودی و توی موبایلت بودی و هیونجین هم روی مبل رو به روییت نشسته بود و داشت با جدیت نگاهت میکرد که سرت رو بالا آوردی و تو هم نگاهتو بهش دادی
+ خوبی هیون؟
یک تا ابروشو بالا داد
_ باید بد باشم ؟
از طرز حرف زدنش کمی متعجب شدی
+ نه....فقط
_ فقط چی؟
تعجبت بیشتر از قبل شد و با چشمای ریز نگاهش کردی
+ هیون مشکلیه؟....چرا اینقدر عجیب شدی ؟
پوزخندی زد
_ من؟.....من که کاملاً حالم خوبه
نفس عمیقی کشیدی
+ میشه اینطوری رفتار نکنی ؟
هیون یک تا ابروشو بالا داد و بهت خیره شده بود
_ مگه چی کار کردم ؟
پوفی از کلافگی کشیدی
+ عجیب رفتار میکنی.....بس کن بگو موضوع چیه
هیون دستش رو زیر چونش گذاشته بود و ادای آدمایی که دارن فکر میکنن رو در میاره
_ اوممممم....شاید بخاطر اون خانومی که بلد نبود توی ام وی چطوری لباس بپوشه باشه.....نمیدونم
تازه منظورش رو فهمیده بودی و با عصبانیت از روی مبل بلند شدی
+ هیی....حواست باشه چی میگی
با خونسردی نگاهش رو بهت داد و آروم از روی مبل بلند شد و الان رو به روت ایستاده بود
_ حواسم باشه ؟......فکر کنم اینو من باید بهت بگم خانوم کوچولو
عصبی شدی و میخواستی از کنارش رد بشی که دستت رو گرفت و محکم پرتت کرد روی مبل
+ چ...چیکار میکنی؟
یک تا ابروشو بالا داد و سرش رو خم کرد
_ میخوای نشونت بدم چطوری باید حواست رو جمع کنی ؟
پوزخندی زد و آروم روت خیمه زد
_ من آدم خطرناکی میتونم باشم خانوم کوچولو
۳۵.۳k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.