پارت هشتم
همینطور که داشتیم اهنگ گوش میدادیم رسیدیم جلوی در دانشگاه ماشینو بردم حیاط پارک کردم هر دوموون پیاده شدیم امروز زنگ اول با ی خانم پیر کلاس داشتیم راه افتادیم سر کلاس درو زدیم خدا رو شکر هنوز استاد نیومده بود رفتیم نشستیم رو ردیف وسط اهان بچه ها من تو دانشگاه از اول لنز میزاشتم تا حالا بدون لنز نیومدم دانشگاه بخاطر همین همه فکر میکنن رنگ چشام قهوه اییه همین طور که داشتم واسه خودم فکر میکردم در کلاس باز شد سرمو چرخوندم که یه دفعه............................ پارت بعدی
۹.۴k
۲۶ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.