𝘿𝙞𝙛𝙛𝙞𝙘𝙪𝙡𝙩 𝙡𝙤
Part 8
(جایی باید برین امروز؟
ساکورا : میخوام برم بیرون
( با موتور راحت ترین یا ماشین؟
•تهیونگ هرلحظه بیشتر دلش برای قبلا تنگ میشد . هترین لحظات عمرشو کنار ساکورا گذروند ساکورا رو میپرستید. ناراحت بود که الانم همون حسی که خفه اش کرد توی قلبش داره روشن میشه•
ساکورا : ن..نمیدونم هر کدوم سریع تر باشه
•هرچی بیشتر پیش میرفت، ساکورا بیشتر جلوی تهیونگ لعنتی احساس ضعف میکرد
لعنت بهت که همون موقع نتونستی بهش واقعیت رو بگی•
(تهیونگ با جدیت بیشتری نگاهش میکنه•
گفتم موتور یا ماشین
•تهیونگ دستاشو توی جیبش فرو میکنه و به چشمای قشنگ ساکورا خیره میشه .یه زمانی برای این چشما میمردی یادته کیم تهیونگ ؟
فاک به اون یونگی عوضی. لعنت بهش که دخترشو ازش دزدید•
ساکورا سرشو پایین میدازه و آروم جوابشو میده•
ماشین
فقط دلش میخواست ازش فاصله بگیره گوشیشو از روی میز برمیداره و سریع میره پایین•
(• سوار ماشین میشه و منتظر میمونه ساکورا سوار شه . توی اهنگا دنبال اهنگ مورد علاقه ی دختر کوچولوش بود... البته الان دیگه مال اون نبود
هنوز چیزایی که دوست داشتو یادشه
هنوز لباس مورد علاقشو میپوشه
هنوز توی اون سالای کوفتی گیر کرده بود•
سوار شو لیدی
ساکورا بدون نگاه به تهیونگ سوار میشه و عقب میشه جایی سرشو به شیشه میچرخونه جایی که اصلا دیدی نداشته باشه به تهیونگ
و بعد با شنیدن اهنگ مورد علاقش تعجب میکنه.اگه ازش متنفر بود چرا هنوز اینکارارو میکرد•
میشه قطعش کنی؟
(•تهیونگ پوزخند میزنه و برمیگرده نگاهش میکنه دختر بانمک خجالتی •
چرا؟ دوستش نداری؟
ابروهاشو میده بالا و میخنده•
اهنگ جذابیه
ریتمش منو به گذشته ها میبره تو چی؟
ساکورا پاهاشو تند تند تکون میده و اهمیتی بهش نمیده•
ریتمش؟نمیدونم چرا باید ببره منو به گذشته ها؟
نمیخواست هیچی جلوش کم بیاره یا نشون بده هنوز مث قبل دوسش داره•
(• تهیونگ محکم میزنه رو ترمز و همینطوری خیره میشه بهش.
شما زود گذشته هاتو فراموش میکنی
هومم.مگه نه لیدی؟؟
ساکورا بالاخره سرشو میاره بالا و تو چشمای تهیونگ زل میزنه.همون چشمایی که وقتی میدید دیگه نمیتونست دروغ بگه•
نه تو باعث شدی بخوام گذشته رو فراموش کنم
(•تهیونگ پوزخند میزنه
منم بودم گذشته ای که توش خودم مقصرم رو فراموش میکردم
•قلبش درد گرفت. تهیونگ قرص میخورد. به خاطر ساکورا و اون صحنه بیماری قلبی پیدا کرده بود. سرفه میکنه و روشو اونور میکنه•
به هرحال. مقصد؟
ساکورا اب دهنش و قورت داد. از اینکه تهیونگ دیگه هیچوقت بهش اعتماد نمیکرد ناراحت بود.ناراحت کننده ترین چیز براش همین بود•
تو حتی نزاشتی برات توضیح بدم و منو گذاشتی رفتی
زیرلب این رو زمزمه کرد •
کتابخونه
____________________
برای پارت بعد ۲۰ لایک و ۱۰ کامنت
(جایی باید برین امروز؟
ساکورا : میخوام برم بیرون
( با موتور راحت ترین یا ماشین؟
•تهیونگ هرلحظه بیشتر دلش برای قبلا تنگ میشد . هترین لحظات عمرشو کنار ساکورا گذروند ساکورا رو میپرستید. ناراحت بود که الانم همون حسی که خفه اش کرد توی قلبش داره روشن میشه•
ساکورا : ن..نمیدونم هر کدوم سریع تر باشه
•هرچی بیشتر پیش میرفت، ساکورا بیشتر جلوی تهیونگ لعنتی احساس ضعف میکرد
لعنت بهت که همون موقع نتونستی بهش واقعیت رو بگی•
(تهیونگ با جدیت بیشتری نگاهش میکنه•
گفتم موتور یا ماشین
•تهیونگ دستاشو توی جیبش فرو میکنه و به چشمای قشنگ ساکورا خیره میشه .یه زمانی برای این چشما میمردی یادته کیم تهیونگ ؟
فاک به اون یونگی عوضی. لعنت بهش که دخترشو ازش دزدید•
ساکورا سرشو پایین میدازه و آروم جوابشو میده•
ماشین
فقط دلش میخواست ازش فاصله بگیره گوشیشو از روی میز برمیداره و سریع میره پایین•
(• سوار ماشین میشه و منتظر میمونه ساکورا سوار شه . توی اهنگا دنبال اهنگ مورد علاقه ی دختر کوچولوش بود... البته الان دیگه مال اون نبود
هنوز چیزایی که دوست داشتو یادشه
هنوز لباس مورد علاقشو میپوشه
هنوز توی اون سالای کوفتی گیر کرده بود•
سوار شو لیدی
ساکورا بدون نگاه به تهیونگ سوار میشه و عقب میشه جایی سرشو به شیشه میچرخونه جایی که اصلا دیدی نداشته باشه به تهیونگ
و بعد با شنیدن اهنگ مورد علاقش تعجب میکنه.اگه ازش متنفر بود چرا هنوز اینکارارو میکرد•
میشه قطعش کنی؟
(•تهیونگ پوزخند میزنه و برمیگرده نگاهش میکنه دختر بانمک خجالتی •
چرا؟ دوستش نداری؟
ابروهاشو میده بالا و میخنده•
اهنگ جذابیه
ریتمش منو به گذشته ها میبره تو چی؟
ساکورا پاهاشو تند تند تکون میده و اهمیتی بهش نمیده•
ریتمش؟نمیدونم چرا باید ببره منو به گذشته ها؟
نمیخواست هیچی جلوش کم بیاره یا نشون بده هنوز مث قبل دوسش داره•
(• تهیونگ محکم میزنه رو ترمز و همینطوری خیره میشه بهش.
شما زود گذشته هاتو فراموش میکنی
هومم.مگه نه لیدی؟؟
ساکورا بالاخره سرشو میاره بالا و تو چشمای تهیونگ زل میزنه.همون چشمایی که وقتی میدید دیگه نمیتونست دروغ بگه•
نه تو باعث شدی بخوام گذشته رو فراموش کنم
(•تهیونگ پوزخند میزنه
منم بودم گذشته ای که توش خودم مقصرم رو فراموش میکردم
•قلبش درد گرفت. تهیونگ قرص میخورد. به خاطر ساکورا و اون صحنه بیماری قلبی پیدا کرده بود. سرفه میکنه و روشو اونور میکنه•
به هرحال. مقصد؟
ساکورا اب دهنش و قورت داد. از اینکه تهیونگ دیگه هیچوقت بهش اعتماد نمیکرد ناراحت بود.ناراحت کننده ترین چیز براش همین بود•
تو حتی نزاشتی برات توضیح بدم و منو گذاشتی رفتی
زیرلب این رو زمزمه کرد •
کتابخونه
____________________
برای پارت بعد ۲۰ لایک و ۱۰ کامنت
۳.۳k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.