چند پارتی جونگکوک پارت 5
نام چند پارتی:جدایی از عشق❤️🩹
ویو جونگکوک
توی اتاقم بودم که یکی از بادیگارد ها اومد داخل
بادیگارد:قربان
_چیه
بادیگارد:یه دختر اومده که میگه میخواد شما رو ببینه
_بگو بیاد
بادیگارد:چشم
رفت..
ویو جونگکوک
بادیگارد گفت یه دختر اومده فهمیدم ات اومده چون وقتی توی شرکت گفتم هیونجین مریض شده حتما نگران شده پس قطعا اونه و بله درست فکر کردم اون بود.. اومد داخل و بعد گفت منو ببر پیش هیونجین منم بردمش وقتی وارد اتاق شد و دید که هیونجین خوابه و اونم یه جوری نگاش میکرد که انگار میخواد بغلش کنه .. خیلی دلم براش سوخت بهش گفتم
_اگه میخوایی میتونی بوسش کنی
+و.. واقعا؟
_اره چرا که نه
+ممنونم جونگکوک
_...
ات رفت و پیشونی هیونجین رو بوسید.. خوشحال شدم.. با اینکه ما رو ول کرد اما بازم میدونم که یه مشکلی هست و باید حتما بهش بگم که موضوع چیه
_ات
+بله
_میشه بیایی باهات حرف دارم
+.. باشه
(ات و جونگکوک از اتاق اومدن بیرون و رفتن حیاط خونه)
_ات
+بله
_واقعا میخوام بدونم لطفا درست جوابمو بده
+چه جوابی؟
_چرا ترکمون کردی؟
+...
_ات با تو ام(جدی)
+خب.. راستش... نمی.. تونم بگم
_ات.. خواهش میکنم بگو
+نه نمیگم(بغض)
_بگو
+نمیگم(گریه)
_بگو
+نمیگم
_بگو ا.... (حرفش با حرف ات قطع شد)
+چون منو تهدید کردن... چون گفتن اگه با جونگکوک و بچه ات بمونی حتما هر دوتا تو رو میکشن.. اونا بهم گفتن به مدت دو سال نباید باهاشون باشی... الان هم که 6 سال گذشته و من نتونستن پیداتون کنم و بلخره پیدا کردم.. گفتم اگه برگردم مطمعنم تو دیگه منو نمیخوایی.. هیونجین دیگه منو نمیخواد.. هق(تمام حرفش با گریه هست)
ادامه داره...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
ویو جونگکوک
توی اتاقم بودم که یکی از بادیگارد ها اومد داخل
بادیگارد:قربان
_چیه
بادیگارد:یه دختر اومده که میگه میخواد شما رو ببینه
_بگو بیاد
بادیگارد:چشم
رفت..
ویو جونگکوک
بادیگارد گفت یه دختر اومده فهمیدم ات اومده چون وقتی توی شرکت گفتم هیونجین مریض شده حتما نگران شده پس قطعا اونه و بله درست فکر کردم اون بود.. اومد داخل و بعد گفت منو ببر پیش هیونجین منم بردمش وقتی وارد اتاق شد و دید که هیونجین خوابه و اونم یه جوری نگاش میکرد که انگار میخواد بغلش کنه .. خیلی دلم براش سوخت بهش گفتم
_اگه میخوایی میتونی بوسش کنی
+و.. واقعا؟
_اره چرا که نه
+ممنونم جونگکوک
_...
ات رفت و پیشونی هیونجین رو بوسید.. خوشحال شدم.. با اینکه ما رو ول کرد اما بازم میدونم که یه مشکلی هست و باید حتما بهش بگم که موضوع چیه
_ات
+بله
_میشه بیایی باهات حرف دارم
+.. باشه
(ات و جونگکوک از اتاق اومدن بیرون و رفتن حیاط خونه)
_ات
+بله
_واقعا میخوام بدونم لطفا درست جوابمو بده
+چه جوابی؟
_چرا ترکمون کردی؟
+...
_ات با تو ام(جدی)
+خب.. راستش... نمی.. تونم بگم
_ات.. خواهش میکنم بگو
+نه نمیگم(بغض)
_بگو
+نمیگم(گریه)
_بگو
+نمیگم
_بگو ا.... (حرفش با حرف ات قطع شد)
+چون منو تهدید کردن... چون گفتن اگه با جونگکوک و بچه ات بمونی حتما هر دوتا تو رو میکشن.. اونا بهم گفتن به مدت دو سال نباید باهاشون باشی... الان هم که 6 سال گذشته و من نتونستن پیداتون کنم و بلخره پیدا کردم.. گفتم اگه برگردم مطمعنم تو دیگه منو نمیخوایی.. هیونجین دیگه منو نمیخواد.. هق(تمام حرفش با گریه هست)
ادامه داره...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
۶.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.