پارت ۷ وقتی دیگه براش مهم نیستی
ویو یونگی
امروز باید با کمپانی جایکینگ قرارداد میبستیم و وقتی رئیس صدامون کرد و رفتیم دیدم ا،ت با یه پسر بچه ی خوشگل اونجاست وای خدااااا یعنی اون پسر منه ؟؟ یعنی اسمش چیه ؟؟ باورم نمیشه بعد سه سال اینجوری اینجا ببینمش 🥺
نه اینطوری نمیشه باید برش گردونم
ویو ا،ت
وقتی پسرارو با یونگی رو دیدم بغض کردم و نا خواسته اشک از گونم سر خورد
از دید ادمین 😉
ا،ت با رئیس بیگ هیت قرار دادو بست و وقتی اومد بره یونگی اومد و جلوشو گرفت و گفت
+ ا،ت این پسر من و توه ؟
،،،،،،،،،،،، _
+ا،ت خواهش میکنم
_ چی بگم هاااااا چی
+ بگو این بچه ی من و توه یا نه بگوووو
_ آره این پسر منو توه ولی تو حتی یه بارم سراغشون نگرفتی میدونی چند بار ازم پرسیده مامان بابای من کیه و من عین هر بار بهش گفتم من و تورو نمی خواست و قلبشو شکستم (بغص)
یونگی سکوت کرد و ا،ت رفت
امروز باید با کمپانی جایکینگ قرارداد میبستیم و وقتی رئیس صدامون کرد و رفتیم دیدم ا،ت با یه پسر بچه ی خوشگل اونجاست وای خدااااا یعنی اون پسر منه ؟؟ یعنی اسمش چیه ؟؟ باورم نمیشه بعد سه سال اینجوری اینجا ببینمش 🥺
نه اینطوری نمیشه باید برش گردونم
ویو ا،ت
وقتی پسرارو با یونگی رو دیدم بغض کردم و نا خواسته اشک از گونم سر خورد
از دید ادمین 😉
ا،ت با رئیس بیگ هیت قرار دادو بست و وقتی اومد بره یونگی اومد و جلوشو گرفت و گفت
+ ا،ت این پسر من و توه ؟
،،،،،،،،،،،، _
+ا،ت خواهش میکنم
_ چی بگم هاااااا چی
+ بگو این بچه ی من و توه یا نه بگوووو
_ آره این پسر منو توه ولی تو حتی یه بارم سراغشون نگرفتی میدونی چند بار ازم پرسیده مامان بابای من کیه و من عین هر بار بهش گفتم من و تورو نمی خواست و قلبشو شکستم (بغص)
یونگی سکوت کرد و ا،ت رفت
۱۱.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.