پارت¹
پارت¹
با اجبار مادرم به قرار از پیش تعیین شده اومدم
به ساعت نگاهی انداختم.
ا/ت؛ نیم ساعته منو آواره کرده ایش...[عصبانی]
کوک:ببخشید دیر اومدم...
ویو ا/ت
بهش نگاهی انداحتم به نظر آشنا بود
ا/ت؛ سلام!
کوک:عا بله سلام...[کوتاه خندید]
ا/ت:بفرمایید میل کنین
ا/ت: ببخشید معرفی خودتون رو میکنین؟
کوک: من جئون جونگ کوک هستم و شما؟
ا/ت: خوشبختم منم ا/ت هستم...
کوک: خوشبختم، سلیقمون مثله همه منم آیسد کافی دوست دارم...
ا/ت: عجب تصادفی،تو یعنی منو یادت نیست آقای جئون جونگ کوک؟[جدی بهش نگاه میکنه]
با اجبار مادرم به قرار از پیش تعیین شده اومدم
به ساعت نگاهی انداختم.
ا/ت؛ نیم ساعته منو آواره کرده ایش...[عصبانی]
کوک:ببخشید دیر اومدم...
ویو ا/ت
بهش نگاهی انداحتم به نظر آشنا بود
ا/ت؛ سلام!
کوک:عا بله سلام...[کوتاه خندید]
ا/ت:بفرمایید میل کنین
ا/ت: ببخشید معرفی خودتون رو میکنین؟
کوک: من جئون جونگ کوک هستم و شما؟
ا/ت: خوشبختم منم ا/ت هستم...
کوک: خوشبختم، سلیقمون مثله همه منم آیسد کافی دوست دارم...
ا/ت: عجب تصادفی،تو یعنی منو یادت نیست آقای جئون جونگ کوک؟[جدی بهش نگاه میکنه]
۲۹۸
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.